مسائلی که بشر از طریق وحی و الهام باید آنها را کشف کند و از این طریق باید به بشر الهام بشود نامتناهی نیست، محدود است و متناهی. وقتی آنچه که در ظرفیت و استعداد بشر هست بیان شد، مطلب ختم میشود. آنوقت افرادی بعد از این پیغمبر خاتم میآیند که در حد و درجهی بسیاری از پیغمبران گذشته هستند یا بالاتر از آنها، اما اینها دیگر نمیتوانند پیغمبر باشند، یعنی نمیتوانند خبر تازهای بیاورند؛ یعنی هر خبری که بیاورند خبری است که قبل از اینها آورده شده است، گفته شده و کشف شده است. علی بن ابیطالب علیهالسلام قطعا و یقینا از بسیاری از انبیای سلف افضل است. بسیاری از مکنونات و معارف غیبی را او میداند که حتی بسیاری از انبیای سلف هم نمیدانستند. اما علی بن ابیطالب چیز تازهای از ناحیهی خدا بداند که قبل از آن، پیغمبری حتی خاتم الانبیاء آن را کشف نکرده باشد و انباء ننموده و خبر نداده باشد ندارد.
این یک تعریفی است که در باب خاتمیت کردهاند و تعریف درستی هم هست. این تعریف، هم شامل معارف الهی میشود و هم شامل مقررات اخلاقی و اجتماعی و عبادی. توحید و الهیات و معارف ربوبی هم مراتبی دارد. آن کس که میگوید خدا یکی است و تصورش دربارهی یگانگی خدا مانند تصوری است که میگوید مثلا خورشید یکی است و دوتا نیست، یک درجه از توحید را باور دارد، و آن کس که مانند علی بن ابیطالب علیهالسلام میگوید: کل مسمی بالوحدة غیره قلیل(1) درجهی دیگری از توحید را بیان میکند، و به هر حال همهی این مراتب کشف شده و بیان گردیده است.
شاخصهای اخلاقی بشر، یعنی روابط انسان با خودش و کیفیت نظام دادن انسان غرایز خودش را، که اسمش اخلاق است، عالیترین نظامی که
انسان به غرایزش باید بدهد بیان شده است. اصول روابطی که انسان باید با اجتماع خودش داشته باشد بیان شده است. راجع به روابط انسان با موجودات عالم، آن چیزهایی که به طور کلی باید مردود شناخته شود، مردود شناخته شده است. دیگر چیزی که وظیفهی وحی باشد و وحی بخواهد برای مردم توضیح بدهد وجود ندارد. از آن به بعد وظیفهی عقل و علم است. در اینجا مطلبی هست که باید توضیح داد.
1) نهج البلاغه، خطبهی 63.