سر زنده بودن دین چیست؟ سر اینکه اسلام یک دین زنده است و میتواند تا قیامت زنده بماند چیست؟ سرش اینست که تعلیمات اسلام در هر قسمتی از قسمتها تعلیماتی است که جانشین نمیتواند داشته باشد، برای اینکه اسلام در تعلیمات خود هرگز دنبال هدفهای جزئی و موقت برای بشر نرفته است. هدفهای جزئی و موقت بشر بستگی دارد به زمان و مکان. هر حرکتی و هر نهضتی که بستگی داشته باشد با یک هدف جزئی و روی آن هدف جزئی تأسیس شده باشد، با از بین رفتن آن هدف، آن حرکت و نهضت هم از میان میرود. ولی اگر حرکت و نهضتی در دنیا به وجود بیاید روی یکی از هدفهای نامحدود که هرچه بشر جلو برود هدف را در جلو خودش میبیند و پشت سر خودش نمیبیند، برای همیشه این تعلیم میتواند زنده باشد. مثال عرض میکنم:
اگر شما نهضتهای بشری دنیا را نگاه کنید میبینید که این نهضتها در یک زمان و مکانهای محدودی با یک شور و غلیانی پیدا میشود، ولی پس از مدتی خاموش میگردد. اگر خاموشش هم نکنند خود به خود خاموش میشود. مثال میزنم به بعضی از نهضتهایی که در زمان خودمان بوده است یا هست. در همین ده پانزده سال پیش یک نهضتی در ایران پیدا شد به نام ملی شدن نفت. این یک نهضتی بود که سراسر یک کشور را گرفته بود و در زمان
خودش هم نهضت زندهای بود، ملتی را به حرکت در آورده بود برای یک هدفی. هدف چه بود؟ میگفت صنعت نفت باید ملی شود. به اکثریت این مردم و شاید به همهی افراد این مردم وقتی که میرسیدی میدیدی از همین موضوع صحبت میکنند که بلی نفت باید ملی شود. زن و مرد، پیر و جوان، جاهل و عالم همین را میگفتند. ولی نهضتی که بر این اساس باشد، با اینکه مقدس است نمیتواند در میان مردم دوام پیدا کند، چون هدفش یک هدف جزئی است. اگر ملتی ده سال، پانزده سال برای یک همچو هدفی مبارزه کرد، اگر به هدفش رسید، نهضت خود به خود به پایان میرسد. بعد از آن چیزی نیست. باید هدف دیگری عرضه شود که جای آن هدف را بگیرد تا ملت به حرکت و جنبش درآید. و اگر ده سال، بیست سال، سی سال هم برای این هدف زحمت کشید و دید که خیر به آن نمیرسد، یأس حاصل میشود و خود به خود نهضت خاموش میگردد، از هم میپاشد و متلاشی میشود، نظیر آن که در ایران ما بود.
نهضتی هست در یک گوشهای از ممالک اسلامی به نام «نهضت آزادی و استقلال کشمیر». میلیونها نفر بار این نهضت را به دوش کشیدهاند، فعالیت میکنند، زحمت میکشند، زندان میروند. مردی هست به نام شیخ عبدالله که به او شیر کشمیر میگویند. این مرد عمرش را روی این نهضت گذاشته است، اغلب در زندانهای هند است و همین تازگی گفتند که آزاد شده است. این نهضت، نهضتی است مقدس، اما نهضتی است که مربوط به زمان و مکان محدود است، یا بالأخره به نتیجه میرسد و این مردم مسلمان استقلال خود را باز خواهند یافت و یا بالأخره بعد از سی چهل سال میفهمند که فایدهای ندارد ودر ملت هند مستهلک میشوند و موضوع منتفی میشود.
نهضت دیگری در گوشهی دیگری از کشورهای اسلامی هست به نام نهضت آزادی فلسطین. این هم همین طور. اینها یک سلسله هدفهای موقت است که بسته به زمان و مکان است. حالا اگر اسلام آمده بود و نهضت
اسلامی این شکل را میداشت، تنها شکل مبارزه با بت هبل یا لات یا عزی را میداشت و پیغمبر آمده بود برای اینکه این بتها را از میان ببرد و هدف محدود به همین میبود، قهرا پس از فتح مکه موضوع منتفی میشد، چون به هدف خود رسیده بود و نهضت وقتی که به هدف و نتیجهی خود رسید خود به خود آرام میگیرد.
اما نهضت اسلامی نهضت توحیدی بود. این نهضت توحیدی در آن عصر و آن زمان و مکان که بت لات و عزی و هبل و منات و امثال آنها را پرستش میکردند نتیجهاش مبارزه با این بتها بود، ولی چون ریشهی نهضت، لا اله الا الله و لا معبود الا الله بود، محدود به هبل و لات و عزی نبود: غیر از خدا هیچ چیزی، هیچ شخصی، هیچ ستارهای، خورشیدی، ماهی، انسانی، حتی مرامی، مسلکی، هیچ چیزی که شیء به آن اطلاق بشود، صلاحیت ندارد که هدف و معبود بشر قرار بگیرد. حقیقت قابل پرستش منحصر است به خدا، همان خدایی که ذاتش پایان ندارد و حرکت بشر به سوی او پایان ناپذیر و خستگی ناپذیر است.
قرآن هدف خود را این طور عرضه میدارد: قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم. در محیط عربستان هبل و لات و عزی بود، اما در خارج عربستان که این بتها نبودند، یهودیها و نصرانیها بودند، مجوسیها بودند، آنها که بت هبل نمیپرستیدند. قرآن خطاب به آنها میگوید: یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم . بیایید همهی ما به سوی یک سخن و حقیقت برویم، حقیقتی که مساوی است میان ما و شما، یعنی نه از مای بخصوص است و نه از شمای بخصوص، نه اختصاص دارد به ما و نه تعلق دارد به شما. همه بیایید جمع شویم و برویم به سوی حقیقتی که نه به ما اختصاص دارد و نه به شما، نسبت مساوی دارد با ما و با شما. آن چیست؟ الا نعبد الا الله». غیر از خدا هیچ چیزی را پرستش نکنیم، فقط خدا را پرستش بکنیم. در مقابل غیر خدا، هر چه هست، کرنش و تواضع نکنیم، گردن کج نکنیم. ما همه بشریم،
همه انسانیم، همه چیز برای انسان آفریده شده است، و انسان برای خدا در مقابل غیر خدا نباید فروتنی بکند، مگر به امر خدا. «و لا نشرک به شیئا [و چیزی را شریک خدا قرار ندهیم]. و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله(1) دیگر اینکه چون ما همه افراد بشر هستیم، بعضی از افراد ما بعضی افراد دیگر را به عنوان رب خود و صاحب اختیار خود نگیرند، همهی افراد بشر مساوی باشیم؛ خدایی را که خدای همه است پرستش کنیم و همهی ما نسبت به یکدیگر متساوی باشیم.
و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله. این هدف که آن را قرآن به بشر میدهد، آیا میتواند از هدفهایی باشد که محدود به زمان و مکان معین است؟ امروز هم که هزار و چهارصد سال از نزول این آیه میگذرد همان اندازه نو است که در هزار و چهارصد سال پیش نو بود، همان اندازه نجات بخش است که در هزار و چهارصد سال پیش نجات بخش بود، همان اندازه بشر امروز به آن احتیاج دارد که بشر هزار و چهارصد سال پیش به آن احتیاج داشت. یک جوان تحصیل کردهی اروپا رفتهی همه چیز خوانده هم میتواند این را در رأس ایدئولوژی خود هدف قرار دهد و زندگی خود را بر پایه آن بنا نهد. و هم چنین سایر تعلیماتی که در دین مقدس اسلام هست. شما دست روی هر تعلیمی از تعلیمات دین مقدس اسلام بگذارید میبینید همین جور است.
تعلیماتی که اسلام فرضا راجع به معاد و معاد شناسی دارد همین طور است. میگوید: ای بشر! تو موجودی هستی که حقیقت تو، هویت تو، ذات تو به گونهای است که به سوی خدای خودت بازگشت میکنی، تمام اعمالی که در این دنیا مرتکب میشوی، مثل خودت که فانی نخواهی شد فانی نخواهد شد، انا نحن نحیی الموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم و کل شیء احصیناه فی امام
مبین(2)، این را به عنوان یک حقیقت علمی جهانی ذکر میکند. و ان الی ربک المنتهی(3) انا لله و انا إلیه راجعون(4) همه از آن خدا هستیم و همه به سوی خدا بازگشت میکنیم. هر قدمی که برمیداریم و هر لحظهای که بر ما میگذرد به خدا و قیامت نزدیک میشویم. این یک حقیقتی نیست که مخصوص به یک زمان معین باشد. بشر را به اعمال و نیات خودش متوجه میکند، به صفات و ملکات خودش متوجه میکند.
اسلام دعوت میکند به تفکر. این تعلیم، یکی از اصول اسلام است. آیا چه روزی برای بشر خواهد آمد که در آن فکر نکردن برای او از فکر کردن بهتر باشد؟ اسلام دعوت میکند به علم: و لا تقف ما لیس لک به علم(5) میگوید در هیچ موضوع و مسألهای اساس قضاوت شما نباید ظن و گمان و پندار باشد. ریشهی خرافات را از همین جا میکند. هر مطلبی را که به آن یقین کردید و از نظر علمی برای شما ثابت و مسلم و قطعی بود بپذیرید، و هر چیزی که پای حدس و خیال و گمان و شاید در آن بود، روی آن اساسا تکیه نکنید.
از اصول اسلام این است که میدان زندگی و کار را میدان عمل و عبادت قرار داده است. عمل برای انسان عبادت است و بیکاری برای انسان گناه است، بیکارگی و تنبلی گناه است، کل بر غیر بودن گناه است. اینها حقایقی است برای بشر که تا ابدالاباد هم قابل نسخ شدن و اینکه قانون دیگری بیاید و جانشین آن بشود نیست. و همچنین دستور تعاون، اجتماع و امثال اینها را میدهد، که خیال میکنم ضرورت ندارد این چیزها را توسعه و توضیح بدهیم؛ ما باید مثالهایی ذکر کنیم که احیانا این مثالها برای مردم ایجاد شبهه میکند.
1) آل عمران/ 64.
2) یس/ 12.
3) نجم/ 42.
4) بقره/ 156.
5) اسراء/ 36.