یکی از موضوعاتی که در اروپا سر و صدا راه انداخته است و به همین جهت گفتهاند دین به طور مطلق (نمیگویند کلیسا) پایبند زندگی است و با مقتضیات و شرایط زمان تطبیق نمیکند، مسئلهی ازدیاد نفوس است. این مسأله یکی دو قرن است که برای بشر مطرح است. ازدیاد نفوس از یک حد معینی را برای بشریت خطر میشمارند. حساب کردهاند که اگر جمعیت بشر روی زمین به فلان مقدار برسد قحطی اجباری در میان افراد بشر پیدا خواهد شد و افراد بشر خودشان یکدیگر را خواهند خورد. البته این مسأله به شکل دیگری در میان قدما هم مطرح بوده است. قدمای فلاسفه که روی مسئلهی خیر و شر بحث میکردهاند، مرگ را جزء خیرات بشر حساب میکردند و میگفتند که مرگ در عین اینکه برای فرد شر است برای نوع بشر خیر است، زیرا اگر هیچ کدام از افراد روی زمین نمیرد، آیا افراد بشر تناسل بکنند یا نکنند؟ اگر تناسل نکنند جلوی به وجود آمدن آیندگان را گرفتهاند و اگر تناسل بکنند و کسی نمیرد پس از چند قرن کار به جایی میرسد که اگر افراد بشر بخواهند در روی زمین بایستند جا برای همه نیست تا چه رسد به این که بخواهند از زمین استفادههای دیگر بکنند. پس باید نسلهای پیشین بمیرند تا زمینه برای بقا و زندگی افراد دیگر باقی باشد و هستی از این طرف کشش پیدا کند. آنها روی یک حساب میگفتند و علمای اقتصاد روی حساب دیگری گفتند.
در کشورهای اروپایی عقیده بر این است که همین جمعیتی که الان دارند، حد نصاب جمعیتشان است. اگرچه میگویند از صد سال پیش تا به حال برخی از کشورهای اروپایی جمعیتشان سه برابر شده است، ولی در این بیست سی سال اخیر جمعیت را به یک حد نگه داشتهاند. این نگاه داشتن جمعیت به یک حد، امکان ندارد مگر اینکه جلوی موالید را بگیرند، زیرا علم طب پیشرفت کرده است و مرگ و میرهایی که به وسیلهی بسیاری از امراض گریبانگیر بشر میشد و از نفوس بشر میکاست امروز وجود ندارد و اگر علم طب فعالیت خود
را داشته باشد و افراد بشر هم به توالد و تناسل خود ادامه دهند و هر خانوادهای هفت تا و هشت تا و ده تا فرزند بیاورند و به همین نسبت [جمعیت] بالا برود وضع عجیب خواهد شد. لهذا پیشنهاد میکنند که جلو موالید گرفته بشود و اجبارا بسیاری از خانوادهها مکلف باشند که از دو یا سه فرزند بیشتر تولید نکنند. این یک مسئلهی جدیدی است. این مسئله فقط در عصر ما مطرح است و در گذشته مطرح نبود، چون اولا در سابق به آن پی نبرده بودند، و ثانیا در سابق ازدیاد موالید خطری نداشت، مرگ و میرهای طبیعی خود به خود جمعیت را کم میکرد، ولی حالا این طور نیست.
اینجا کلیسا پای خود را در میان نهاده است و میگوید دخالت کردن افراد بشر در این کار دخالت کردن در کار خداست، مرگ و میر و زاد و ولد کار خداست و کسی حق ندارد در کار خدا مداخله کند، کسی حق ندارد مثلا با قرصهای ضد آبستنی جلوی تولید نسل را بگیرد. با هر وسیلهای که جلوی تولید نسل را بخواهند بگیرند کلیسا مخالفت میکند و این را یک گناه بزرگ میداند.
اینجاست که میگویند تضاد بین دستور دینی از یک طرف و ضرورت زندگی اجتماعی بشر از طرف دیگر پیدا میشود؛ و اینجاست که گاهی دلیل میآورند که هر قانونی، ولو قانون آسمانی، بنابر مقتضیات زمان باید تغییر کند؛ و گاهی آن را به عنوان جنگ میان دین و علم مطرح میکنند.
ولی از نظر ما مسلمانها این مسئله اساسا مطرح نیست، یعنی اسلام اساسا چنین دستوری ندارد و پایهی این فکر از نظر اسلام غلط است. کار خدا است یعنی چه؟ البته همه چیز در دنیا کار خداست و ما هم بندهی خدا هستیم. مگر گیاهها که از زمین میرویند به اذن و اجازهی خدا نمیرویند؟ مگر شما که فرضا کشاورز هستید و امسال این قسمت زمین را کشت و کار میکنید و سال دیگر قسمت دیگر را، امسال گندم و سال دیگر جو میکارید و سال بعد چغندر، در کار خدا مداخله کردهاید که مثلا امسال این زمین و سال بعد آن
زمین را میکارید و یا در نوع بذر به دلخواه خودتان رفتار میکنید؟ کار خدا این است که جهانی به این عظمت آفریده است و آن را با قوانین محکم و لا یزال خود به گردش آورده است. محال است که بشر بتواند در کار خدا مداخله کند، یعنی آفریننده و گردانندهی جهان بشود. بشر و فکر و اراده و نبوغ و ابتکار بشر همه جزئی از جهان و نظام الهی است. هر کاری که بشر میکند در حقیقت قضا و قدر الهی را اجرا میکند. جهان و قوانین جهان، همه متساویا مخلوق خداست، ما هم بندهی خدا هستیم، ما و ارادهی ما و قدرت ما و نیروی ما و همه چیز ما را خدا خلق کرده است، دست ما هم دست خدا است. در کار خدا مداخله کردن معنی ندارد؛ یعنی کاری که بر خلاف قضا و قدر الهی و بر خلاف علم ازلی الهی باشد در دنیا واقع نمیشود. این از نظر اصولی.
اما از نظر فقهی. فقها میگویند که اگر نطفه در رحم منعقد شد لغزانیدنش اشکال دارد، اما مادامی که هنوز منعقد نشده است و هنوز جنین انسانی به وجود نیامده است، اشکالی ندارد. جنین انسانی آن وقت به وجود میآید که اسپرم مرد و اوول زن (تخمک) با یکدیگر ترکیب بشوند. اول باری که واحد انسان به وجود میآید آن وقت است. اما قبل از این که این دو با هم جفت شوند، هسته اول انسان پیدا نشده است. نطفهی مرد به تنهائی یا نطفهی زن به تنهایی هیچ کدام بذر انسان نیست. مادام که بذر انسان را به وجود نیاوردهاند اختیار با آنهاست که جلوی آبستنی را بگیرند یا نگیرند، زیرا انسان کشی محسوب نمیشود. مانند یک مدرسه که تا قبل از نام نویسی میتواند بگوید جا نداریم ولی پس از نام نویسی دیگر حق اخراج ندارد.
مسئلهی ازدیاد نفوس در جهان امروز یک مسئلهی جدید است که جهان با آن روبروست. نمیخواهم بگویم که موضوع ازدیاد نفوس و لزوم جلوگیری در همهی کشورها صادق است. برخی کشورها دچار کمبود نفوس هستند. تبلیغاتی که در این زمینهها میشود غالبا ریشهی استعماری دارد. اروپاییها به حد نصاب جمعیتشان رسیدهاند و چون از منابع و منافع کشورهای آسیایی و آفریقایی
بهره میبرند طرفدار تقلیل نفوس در آسیا و افریقا هستند تا بهتر بتوانند بهرهکشی کنند. آنها از اینکه جمعیت کشورهای آسیایی و آفریقایی به حد نصاب برسد، و از اینکه نعمتهای آنها نصیب خودشان نشود وحشت دارند. جراید و مجلات، خیلی علیه ازدیاد نفوس تبلیغ میکنند ولی این را توجه داشته باشید که مسئلهی ازدیاد نفوس که اسمش را میگذارند «بمب جمعیت» و آنقدر هم گفتهاند که یک حس تنفر از بچه در این مردم ایجاد کردهاند، در کشورهای ما صادق نیست، یعنی کشورهای اسلامی هنوز به حد نصاب جمعیت نرسیده است. این یک نیرنگ استعماری است که غربیان به کار میبرند. آنها خودشان از نظر سرزمین خودشان عدد جمعیتشان کافی است، ولی به وسیلهی ایادی خود در میان ما تبلیغ میکنند، و خیلی وحشت دارند از اینکه کشورهای اسلامی عددشان بالا برود، برای اینکه آن وقت نعمتهای خودشان را خودشان خواهند خورد. و الا کشورهایی از قبیل ایران و ترکیه و افغانستان و عراق، هر یک استعداد دارد که چندین برابر و شاید تا ده برابر جمعیت خودش را نان بدهد. راجع به کشور عراق که بیش از پنج شش میلیون جمعیت ندارد، من در کتابی خواندم که این کشور استعداد دارد که هفتاد میلیون نفر را نان بدهد. برای کشور عراق هنوز خیلی زود است که بگویند جمعیت ما زیاد است و باید کنترل نفوس و موالید بشود. بلی، کنترل موالید عراق به درد اروپایی میخورد. نعمتهای عراق وقتی نعمت خورش کم باشد و این نعمتها استخراج بشود، البته به شکم اروپایی میرود. ایران خود ما هم چنین است. دربارهی ایران این طور میگویند که استعداد شصت میلیون جمعیت را دارد که نان بدهد در صورتی که اکنون حداکثر 25 میلیون نفر است.
مطلب دیگری که راجع به ازدیاد نفوس هست این است که از نظر صلاح بشریت مطلب چیست؟ این یک ضرورتی هست ولی هزاران عوارض هم برای بشر دارد. آلکسیس کارل در کتاب انسان موجود ناشناخته عوارض این کار را ذکر کرده و میگوید: مسئلهی کنترل موالید با وضعی که امروز دارد، بشریت
را ساقط خواهد کرد. این مرد دانشمند بیان عجیبی دارد. میگوید: این موضوع نسل بشر را به کلی از بین میبرد زیرا در گذشته موالید آزاد بود و به همین جهت موالید زیادی متولد میشد، امکانات علمی و مالی اجازه نمیداد همهی آنها باقی بمانند، خواه ناخواه بیشتر این بچهها میمردند و کمتر آنها باقی میماند، همان چیزی که شما میگوئید. و اگر خوب فکر کنید میبینید که روی قانون تنازع بقاء و انتخاب اصلح، زبدهها باقی میماندند و ضعیفها و ناتوانها و آنها که قدرت زندگی نداشتند از بین میرفتند، و سر اینکه افراد دهاتی قوی هستند یکی همین است که انتخاب اصلح صورت گرفته و غربال شدهاند. دهاتی بیچاره که دوا و دکتر و بیمارستان ندارد، خودش، طبیعتش فقط، به جنگ مرض میرود، در میان صد تا بچه هشتاد تا را مرض میبرد ولی در بیستتای دیگر طبیعتهای عجیب گردن کلفتی هست. آنها که باقی ماندهاند خیلی زبده هستند که باقی ماندهاند.
اما علم طب میآید جلو بیماریها را میگیرد. احیانا یک بچه، ضعیف و ناتوان به دنیا میآید که در گذشته این نوع بچهها مردنی و رفتنی بودند. و گاهی یک بچه هفت و نیم ماهه از مادر متولد میشود، فورا او را میبرند در یک دستگاههای مخصوصی نگه میدارند و از مردن نجاتش میدهند و کم کم با یک داروها و غذاهای مخصوصی نگهش میدارند. او میماند و بزرگ میشود و به مدرسه هم میرود ولی یک آدمی است که او را به زور دوا نگه داشتهاند، و پدر و مادر چون نمیخواهند فرزند زیاد داشته باشند از فرزند دیگر جلوگیری میکنند. نتیجهی کلی این میشود که نسل بعدی یک نسل ناتوان است که باقی مانده است. حالا آن نسلی که از این شخص به وجود میآید دیگر چه خواهد بود.