جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

جبر تاریخ و جاوید ماندن

زمان مطالعه: 3 دقیقه

حالا می‏آییم سراغ این مطلبی که آقایان بیان می‏کنند. اینها جبر تاریخ را ملازم گرفته‏اند با اینکه هیچ چیزی در دنیا جاوید نمی‏ماند. این دیگر از کجا پیدا شده است؟! اختلاف ما با آنها در اینجاست.

ما می‏گوییم لازمه‏ی اینکه تاریخ یک سلسله قوانین حتمی یا به قول آنها جبری(1) [دارد این نیست که اصول ثابتی بر زندگی بشر حاکم‏ نباشد و هیچ چیز جاوید نماند.] ما هم می‏گوییم بر تاریخ یک سلسله‏ قوانین حتمی حکومت

می‏کند و این قوانین را باید شناخت، اما از کجا این آقایان گفته‏اند که این قوانین حتمی مانع است از اینکه یک چیزی در دنیا و یا در تاریخ بشریت جاوید بماند؛ این دیگر از کجا پیدا شده است‏؟!

وقتی که می‏گوییم جبر تاریخ، باید اول عوامل تاریخ را بشناسیم، بدانیم عوامل تاریخ چیست؟ این جبر تاریخی که آقایان می‏گویند، با آن قضا و قدری که از قدیم ماها می‏گفتیم فرقش این است که قضا و قدر نظر دارد به‏ عوامل ما فوق طبیعت، جبر تاریخ نظر دارد به عوامل مادی و طبیعی. آن که‏ می‏گوید قضا و قدر، از نظر عوامل مافوق طبیعی تاریخ می‏گوید، و این که می‏گوید جبر تاریخ، به عوامل مادی تاریخ نظر دارد. ما منکر عوامل مادی تاریخ نیستیم. ما قائل به ماوراء طبیعت هستیم و منکر طبیعت و عوامل آن نیستیم؛ همه‏ی عواملی را که مادیین می‏پذیرند می‏پذیریم‏ با این تفاوت که عوامل طبیعی را یک روی وجود و هستی می‏دانیم، یک روی‏ دیگر نیز برای هستی قائلیم. فعلا از نظر طبیعت بحث می‏کنیم. عوامل‏ تاریخ چیست؟

تاریخ را انسان به وجود می‏آورد. عوامل تاریخ عبارت است از انسان و احتیاجات و غرائز او. تاریخ را یک چیزی بیرون از وجود انسان بوجود نمی‏آورد. گرداننده‏ی تاریخ، انسان است و احتیاجات او. احتیاجات انسان‏ چیست؟ احتیاجات انسان خیلی زیاد است و نمی‏شود شمرد. انسان‏ احتیاجات اولی دارد و احتیاجات ثانوی. احتیاجات ثانوی الی غیر النهایة است. باید دید احتیاجات اولی چیست، چون احتیاجات ثانوی را انسان به خاطر احتیاجات اولی می‏خواهد. مثلا انسان به پول احتیاج دارد ولی احتیاج انسان به پول یک احتیاج ثانوی است نه احتیاج اولی. یعنی چه‏؟ یعنی خود پول به تنهایی هیچ حاجتی از حاجات انسان را رفع نمی‏کند، شکم‏ انسان را سیر نمی‏کند، یک بیماری از بیماریهای او را رفع نمی‏کند، یعنی‏ اگر پول را روی محل بیماری بگذارید هیچ گونه اثری نمی‏بخشد، آدم اگر گرسنه‏ باشد و اسکناس بجود فایده‏ای ندارد، اگر گرسنه باشد و در یک اطاق محصور باشد و در آن جا غذایی

نباشد اما سکه‏های عالم همه آنجا باشد باز او از گرسنگی می‏میرد. انسان به لباس احتیاج دارد؛ پول نمی‏تواند لباس باشد. انسان احتیاج به همسر دارد؛ پول نمی‏تواند برای انسان همسر باشد. به‏ خانه احتیاج دارد؛ پول خانه نیست. انسان احتیاج ثانوی به پول دارد؛ یعنی در وقتی که بشر زندگی اجتماعی دارد و در آن زندگی، هر فرد یا دسته‏ای متصدی یک کار و بر آوردن حاجتی است و مالکیت فردی بر اجتماع‏ حکومت می‏کند و احتیاج به مبادله میان افراد هست و هر فرد باید مازاد بر احتیاج خود را از تولید خود با دیگران مبادله کند و افراد احتیاج دارند به مبادله و به قول شیخ الرئیس احتیاج دارند به معارضه، به عرضه داشتن‏ متاعهای خود در مبادله، در اینجاست که پول رابط می‏شود میان کالاهایی که‏ باید مبادله شود. این است که بشر به پول احتیاج پیدا می‏کند ولی یک‏ احتیاج ثانوی، یعنی چون زندگی بشر اجتماعی است و در زندگی اجتماعی‏ مبادله هست پس به پول احتیاج است. اگر انسان بخواهد برود در یک جنگل‏ و انفرادی زندگی کند دیگر به پول احتیاج ندارد. یا اگر زندگی، اجتماعی‏ باشد ولی احتیاج به مبادله نباشد، به این صورت که مثلا زندگی، اشتراکی‏ محض شد و مالکیت فردی بکلی از میان رفت، همه‏ی افراد بشر حکم یک‏ خانواده را داشتند و دولت غذا و لباس برای همه تهیه کرد، در این جا هم‏ احتیاج به پول نیست.

اکثر احتیاجاتی که بشر دارد احتیاجات ثانوی است نه اولی. از نظر بحث فعلی ما عمده، احتیاجات اولیه است.


1) هر چند کلمه‏ی خوبی انتخاب نشده است، چون تا گفته‏ می‏شود «جبر» مفهوم زور و اکراه و اجبار به ذهن بعضی می‏آید یعنی‏ اینکه عاملی بیاید و عامل دیگر را مسلوب الاختیار کند؛ در صورتی که‏ این جور نیست.