ما در آن مباحث جزء مطالب و مباحثی که گفتیم این بود که یک تفاوت میان عصر خاتم الانبیاء به بعد و اعصار پیشین این است که در اعصار پیشین، بشر دورهای را طی میکرد که ما از نظر علمی نام آن را «دورهی قبل از بلوغ» گذاشتیم. در آن ادوار، راه احیای شرایع سابق منحصر بود به این که پیغمبرانی که از طریق وحی، مطالب به آنها القاء شده است بیایند و مطالب را برای مردم روشن کنند. علم و عالم آن قدر تکامل نیافته بود که بتواند مواریث انبیا را حفظ کند و زنده نگه دارد و لهذا هیچ کتاب آسمانی غیر از قرآن باقی نماند، یگانه کتاب آسمانی که خودش محفوظ ماند قرآن است. شما غیر از قرآن یک کتاب آسمانی پیدا نمیکنید که کسی بتواند از روی قطع و یقین نشان بدهد که این همان کتاب است که آن پیغمبری که صاحب این کتاب است آورده است. بشر قبلی درست حالت بچه مکتبیها را داشته است که جزوهی الفبا را ضمن اینکه میخواند پاره پاره میکند و به دور میریزد.
بشر بعد از آن دوره یعنی در دورهی خاتمیت، لااقل این خصیصه را داشته که کتاب آسمانی را که اصل و مرجع اصلی است حفظ کند، یک سلسله مواریث قطعی از سنن پیغمبر خودش را نیز حفظ کند که دیگر احتیاج به اینکه عدهای از طریق وحی بیایند و بگویند که شما یک همچو آیات و دستورات آسمانی داشتهاید نباشد. خود بشر از طریق علم و رشد عقلی اینها را نگاه داشته است، دیگر لازم نیست که یکی بیاید و بگوید که برپیغمبر شما یک سورهای نازل شده است که کیفیت آن این است: بسم الله الرحمن الرحیم، قل هو الله احد…
این است که پیغمبر اکرم فرمود: العلماء ورثة الانبیاء(1) علما جانشینان پیغمبران هستند، در چه قسمت؟ در اینکه به آنها وحی میشود؟ خیر، در اینکه حافظ و نگهدارندهی مواریث انبیا هستند.
اما یک وظیفهی دیگر غیر از وظیفهی حفظ مواریث انبیا هست که در اهمیت، کمتر نیست. آن وظیفه عبارت است از جزئیات را بر کلیات منطبق کردن، فروع را بر اصول تطبیق دادن و برگردانیدن که نام آن «اجتهاد» است. چه جملهی خوبی دارد محمد اقبال پاکستانی! میگوید: اجتهاد در اسلام نیروی محرکهی دین است.
در این خطبهای که خواندم امیرالمؤمنین جملهای دارد که باید بگویم این جمله مافوق این است که ما برای آن قیمت تعیین کنیم؛ و روی این جهات است که من میگویم این صفات، مخصوص مطلق مؤمنین و متقین نیست. میفرماید:
قد نصب نفسه لله سبحانه فی ارفع الامور خودش را در آن بالاترین درجات قرار میدهد که دیگر جایی و مقامی در اسلام بالاتر از آن نیست. آن چه مقامی است؟ من اصدار کل وارد علیه و تصییر کل فرع الی اصله(2) هر واردی را (هر سؤالی که بر او عرضه بشود) جواب نداده رد نمیکند، بلکه آن را در این کارخانهی روحی و فکری خود وارد میکند و بعد حل کرده و حل شدهی آن را صادر میکند، و میداند که هر فرعی و شاخهای را با کدام تنه و ریشه باید متصل کرد، هر جزئی را به کدام کل باید برگردانید. بنابراین بحث ما دربارهی این مسئله است که یکی از فروع مسئلهی خاتمیت است، مسئلهی «وظایف و نقش عالم دینی در اسلام».
1) اصول کافی، ج 1/ ص 32.
2) نهج البلاغه، خطبهی 85.