و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون(1)
در مسئلهی خاتمیت، بحث ما در آن قسمتی بود که مربوط به عالم دینی میشود، در اینکه چه پایه از پایههای خاتمیت و چه رکن از ارکان آن است که با علمای دین ارتباط پیدا میکند. در جلسهی گذشته بحث ما تشریح این موضوع بود که دین مقدس اسلام راجع به علمای دین چه نظری داده است و چه دستورها و وظایفی برای آنها و یا برای مردم نسبت به آنها وضع کرده
است. این دستور اسلامی هم، یعنی آنچه هم که اسلام در این خصوص تعیین کرده است، عینا مثل تمام موضوعهای دیگر آن بسیار جالب و منطقی و بیرون از هر پیرایه و عقل پسند است. این دستور به خودی خود یکی از نشانههای حکیمانه بودن دین مقدس اسلام است. راجع به دستورهای منفی اسلام درباره علمای دین در جلسهی گذشته عرایضی عرض کردیم.
اسلام در باب عبادات، برای یک طبقهی بالخصوصی به نام کاهن یا روحانی شخصیت خاصی قائل نشده است، یعنی چنین نیست که برای آنها مثلا شرطیتی قائل شده باشد. در تشریفات مربوط به ولادت یا اموات یا ذبح که معمولا در ادیان جهان در این چند قسمت برای عالم دینی یک شخصیت بالخصوصی قائل میشوند همین طور. معمولا در سایر ادیان یک رابطهی مرموزی میان این شخص و عمل بالخصوصی قائل شدهاند. مثلا ذبح به دست خاخام اگر واقع شود درست و اگر به دست دیگری باشد درست نیست، و امثال اینها که نمیخواهم بحث کنم. فقط یک موضوع را که هفتهی گذشته فراموش کردم عرض کنم، عرض میکنم و بعد وارد دستورهای مثبت اسلام میشویم.
1) توبه/ 122.