جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مسئله‏ی ارتزاق اهل علم

زمان مطالعه: 4 دقیقه

شما ببینید که این دین تا چه اندازه عالی و مترقی و منطقی و خردپسند و حکیمانه است! در مسأله‏ی ارتزاق اهل علم نیز اسلام دستور بالخصوصی ندارد؛ یعنی اسلام نگفته است آن کسانی که عالم دینی هستند چون عالم دینی هستند از یک وظیفه‏ی عمومی و یک واجبی که متوجه همه‏ی مردم هست یعنی تلاش برای‏ معاش معافند.

این خود یک مسأله‏ای است که اولا در اسلام بر هر کسی واجب است که برای‏ معاش و زندگی خود کار کند. نقطه‏ی مقابل، کل بر دیگران بودن است. حدیث‏ نبوی است و در وسائل و غیر آن هست که پیغمبراکرم فرمود: ملعون

من القی کله علی الناس(1) مشمول لعنت خداست آن کسی که سنگینی خودش را روی دوش دیگران بیندازد. تشبیه عجیبی‏ است. هر کسی هیکلی دارد و هیکلش وزنی دارد. در همان هیکل، عضلات و نیروهای عضلانی هست که این هیکل را روی زمین راه می‏برند و می‏کشانند. هر کسی یک سنگینی دارد، و خداوند نیرویی به او داده است که این بدن با آن‏ نیرو حرکت می‏کند. هر کدام از ما که روی زمین راه می‏رویم سنگینی داریم‏ ولی در مقابل، نیرویی هم داریم که به وسیله‏ی آن نیرو بدن را حمل می‏کنیم. هر بدنی اگر سنگینی دارد نیرو هم دارد. این در سنگینی ظاهری. معاش، خودش یک سنگینی دارد ولی سنگینی اقتصادی. خدا به هر کسی یک نیروی‏ کسب و کاری داده است. پیغمبر می‏فرماید سنگینی اقتصادی هر کس روی‏ نیروی اقتصادی خود او باشد: ملعون من القی کله علی الناس. این یکی‏ از مسلمات دین اسلام و فقه ماست. از این جهت در اسلام استثنایی وجود ندارد.

بله، یک چیز دیگر هست و آن قاعده‏ی باب تزاحم به اصطلاح فقهاست. گاهی انسان یک وظیفه‏ای دارد و در همان حال یک وظیفه‏ی دیگری هم متوجه او می‏شود و در اینجا چاره‏ای ندارد که از میان این دو وظیفه یکی را انتخاب‏ کند. بسیاری از افراد ممکن است که به یک علت خاصی یک وظیفه‏ای متوجه‏ آنها بشود که در حالی که آن وظیفه را انجام می‏دهند این وظیفه را که‏ نامش کار کردن و کسب کردن و اداره‏ی معاش است دیگر نمی‏توانند انجام‏ دهند. اسلام روی قانون تزاحم ـ نه روی قانون استثنا ـ می‏گوید که چون تو یک‏ کار مهمتری را باید انجام دهی و غیر از تو هم کسی نیست، عجالتا از این وظیفه معاف هستی. شیخ انصاری اعلی الله مقامه در مکاسب اواخر قسمت اول یا جلد اول قبل از خیارات یک بحثی دارد در همین موضوع راجع به اینکه آیا طلاب و علمای دینی باید کار و کسب‏ بکنند یا

خیر. می‏گوید استثنا نیست، بر همه‏ی مردم واجب است از جمله بر آنها. بله یک وقت هست یک نفر یا بیشتر، افرادی هستند که اینها باید انحصارا وظیفه‏ی تعلیم و تعلم دینی را انجام دهند و به کار دیگر نمی‏رسند.

می‏گوید کار و کسب یک واجب عینی است، و از طرف دیگر یک واجب‏ کفایی هم هست که عبارت است از «تفقه». بر همه‏ی مردم واجب کفایی‏ است که یک عده فقیه در دین، یعنی یک عده مردم دین شناس، اسلام شناس‏ که اصول عقاید اسلام را بدانند، بتوانند تعلیم بدهند و از آن دفاع کنند، تعلیمات اخلاقی و اجتماعی اسلام را به همان جامعیت خودش به مردم یاد بدهند [وجود داشته باشند]. این یک واجب کفایی است و متوجه همه‏ی مردم‏ است که حتما باید از میان خودتان یک عده متفقه و بصیر در دین داشته‏ باشید.

اینجا دو تا واجب است، یکی عینی و یکی کفایی. آنگاه می‏گوید: یک وقت‏ هست که «من به الکفایة» وجود دارد، مثلا من می‏بینم که فلان کار مذهبی را که انجام می‏دهم، در اجتماع صد نفر بهتر از من هستند که اگر من‏ کنار بروم احتیاجی برای جامعه باقی نمی‏ماند. در این صورت بر من واجب‏ است که در درجه‏ی اول بروم دنبال کار و کسب و چنانچه وقت زیادی داشتم‏ بروم دنبال آن کار مذهبی. یک وقت هست که «من به الکفایة» وجود ندارد و اگر این یک نفر پای خودش را کنار بکشد جای خالی باقی می‏ماند، نه تنها «من به الکفایة» وجود ندارد بلکه خیلی کمتر از «من به‏ الکفایة» وجود دارد. اگر فلان آقا بگوید چنانچه من دنبال رشته‏ی اجتهاد را نگیرم اصلا کس دیگری نیست و به قدر کفایت وجود ندارد، در این جا یک واجب کفایی متوجه او می‏شود ولی چون «من به الکفایة» وجود ندارد حکم واجب عینی را پیدا می‏کند. یک‏ واجب عینی هم این جا هست که کار و کسب است. چون این موضوع واجب‏ کفائی خیلی اهمیت دارد و «من به الکفایة» هم نیست، به حکم قانون‏ تزاحم نه به حکم استثناء اسلام اجازه می‏دهد به یک نفر که وقت و عمر خودش را صرف امور دینی بکند و زندگی او از بیت المال مسلمین

اداره‏ بشود. پس ـ همان طوری که عرض کردم ـ اسلام در مالیاتها استثنایی قائل‏ نیست و نمی‏گوید که خمس و زکات به همه‏ی مردم تعلق می‏گیرد مگر به علمای‏ دین. در تلاش برای معاش نیز استثنایی قائل نیست. در برخی از کشورهای‏ غربی قوانینی هست که مردم آن را تقدیس می‏کنند ولی من این تقدیس را درست نمی‏دانم. می‏گویند برای مبلغین مذهبی یک استثنائات قانونی قائل‏ هستند؛ آنها از یک قسمت ‏از مالیاتها معافند. عرض می‏کنم در اسلام‏ یک همچو چیزی وجود ندارد، یک قانونی که خود قانون از اول استثنا داشته باشد نیست، نه از جهت مالیات ها و نه از جهت مسأله‏ی کار و کسب.

بله در یک شرایط بالخصوص ـ که این شرایط بالخصوص در این آیه بیان شده‏ است: ما کان المؤمنون لینفروا کافة… ـ‌ اسلام به آن افراد صلاحیتداری که به درد این کار می‏خورند و اگر کنار بروند «من به الکفایة» وجود ندارد و خللی در انجام این دستور لازم می‏آید، می‏گوید عجالتا و موقتا از این دستور معاف هستید.

خود همین مرد بزرگ، یعنی شیخ انصاری، درباره‏اش گفته‏اند که این مرد وقتی که در نجف بود نصف روز را می‏رفت در بازار و در یک بنگاه کسب می‏کرد و نصف دیگر روز را می‏آمد در درس استادش مرحوم شریف‏ العلماء مازندرانی شرکت می‏کرد (و این جور می‏گویند که علت این هم که این‏ مرد کتاب مکاسب را در انجام معاملات به این خوبی نوشته است‏ این بوده که خودش مدتی در بازار بوده و از کارهای بازاری شخصا سر در می‏آورده) تا اینکه استادش شریف العلماء رفتن او به بازار را نهی و تحریم کرد و گفت تو از آن افرادی هستی که باید تمام وقتت اختصاص به‏ امور دینی داشته باشد، و راست هم گفته است. پس ببینید تا کجا اسلام‏ جلو رفته است. اینها دستورهای منفی.


1) فروع کافی، ج 5/ ص 72.