جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کلیات و قواعد، محدود است و مسائل، نامتناهی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

حدیث معروفی است که آن را ابن ادریس در آخر سرائر نقل کرده‏ است. ابن ادریس یک فقیهی است که به خبر واحد عمل نمی‏کند، بر عکس‏ جمهور فقها که اگر خبر واحد مورد وثوق و اعتماد باشد عمل می‏کنند. ولی‏ در عین حال در آخر کتاب سرائر خودش که از کتب فقهی بسیار ارجمند و با ارزش ما است یک خاتمه‏ای دارد که معروف است به «مستطرفات سرائر». در آنجا در یک قسمت، این آدم بدبین که به اخبار واحد عمل نمی‏کند، یک سلسله اخبار و احادیث دارد که آنها را غیر قابل‏ تردید می‏داند و واحد نمی‏شمارد، بلکه متواتر یا نزدیک به متواتر می‏داند. آن حدیث ـ که در وسائل هم هست ـ این است: علینا القاء الاصول و علیکم‏ التفریع(1) ائمه گفته‏اند که بر ما است که اصول و قوانین و قواعد کلی را بیان کنیم، این وظیفه‏ی ماست، اما تفریع کردن یعنی فرع را از اصل استخراج کردن و شاخه را از تنه درآوردن، این دیگر وظیفه‏ی شماست. این آن اجتهادی است که نه تنها ممنوع نیست بلکه لازم و واجب است، و علت آن هم معلوم است: برای اینکه اصول، یعنی کلیات، قوانین کلیه‏ای که بشر لازم دارد، محدود و متناهی است یعنی می‏تواند محدود و متناهی باشد، بنابر این قابل‏ بیان است؛ اما فروع و جزئیات، بی نهایت و لا تعد

و لاتحصی است. اگر بنا بود که پیغمبر اکرم و ائمه‏ی اطهار همان طور که اصول را بیان کرده‏اند همه‏ی فروع را هم بیان کنند (البته فروع را نیز هرگاه سؤال شده است بیان‏ کرده‏اند) بیان کردنی نبود، غیرمتناهی بود. نه تنها در زمانهایی که‏ نیستند فروع جدیدی پیدا می‏شود که خود فرع از آنها سؤال نشده است بلکه در همان زمان خودشان امکان نداشت که همه‏ی فروع را بتوانند از آنها بپرسند تا آنها جواب بدهند. اصول، محدود و متناهی است و فروع، نامحدود و غیر متناهی.

این فروع و اصول که عرض می‏کنم مثل این است: شما علم حساب که‏ می‏خوانید یک سلسله قواعد به نام علم حساب به شما یاد می‏دهند، شما قواعد کلی حساب را می‏آموزید. قواعد کلی حساب محدود است و نامتناهی‏ نیست. شاید همه‏ی قواعد حساب درصد یا صد و پنجاه قاعده خلاصه شود، اما مسائل حساب چطور؟ نامحدود است، مسائلی که قابل طرح هست نامحدود است‏. شما اصول و قواعد را کامل یاد می‏گیرید و بعد هر مسأله‏ای از مسائل حسابی‏ که بر شما عرضه بدارند، شما که آن اصول و قواعد را می‏دانید، می‏فهمید که‏ این مسئله را از چه طریقی باید حل کنید، از این راه یا از آن راه. کسی‏ نمی‏تواند به شما بگوید که چون فروع علم حساب نامتناهی است پس باید پی‏ درپی و در طول زمان علم حساب دیگری بجای این علم حساب بیاید. خیر، علم حساب دیگری لازم نیست. هر چه دنیا سیر می‏کند ممکن است فروع و مسائل [حسابی] جدیدی برای بشر به وجود بیاورد، ولی هیچ دلیلی ندارد که‏ اصول علم حساب نسخ شود تا بخواهد اصول دیگری جای آن را بگیرد.

دین هم همین طور است، قواعد و اصولی دارد معلوم، و فروعی دارد که‏ قابل استخراج از آن اصول است. آنچه اسلام آورده است و همواره ثابت‏ است یک سلسله قواعد است و آن چه وظیفه‏ی مجتهدان است که استخراج و استنباط کنند یک سلسله مسائل است. مسائل متغیر است. تغیر مسائل ناشی‏ از تغیر

قواعد نیست بلکه ناشی از اینست که صورت مسائل در هر زمانی با زمان دیگر متفاوت است؛ عوامل وارد در زندگی در زمانها متفاوت است؛ با ورود برخی عوامل و احیانا خروج بعضی از عوامل دیگر، خواه ناخواه‏ صورت مسائل و جوابی که به آنها باید داده شود عوض می‏شود. این است که‏ احکام و قوانین اسلامی در عین اینکه جنبه و وجهه‏ی ثابتی دارند، وجهه و جنبه‏ی متغیری پیدا می‏کنند. بسیاری از نظراتی که ائمه‏ی اطهار و حتی خود پیغمبر اکرم داده‏اند همانها فروعی است که خودشان از اصولی که داشته‏اند استنباط می‏کرده‏اند، یعنی عملا مصداق علینا القاء الاصول و علیکم ان‏ تفرعوا یا: علینا القاء الاصول و علیکم التفریع بوده است. اگر ائمه به بعضی از اصحابشان فرموده‏اند که برو بنشین در مسجد و ما دوست‏ داریم که کسی مثل تو برود در آنجا بنشیند و فتوا بدهد (چون هر کسی می‏آمد و روی مسندی می‏نشست و مردم هم به حساب اینکه این عالم است مرتب‏ می‏آمدند و از او مسأله می‏پرسیدند) روی همین حساب بوده است، روی حساب‏ اینکه درسهای کلی را به آنها داده بودند و می‏گفتند که تفریعات را دیگر خودتان استنباط کنید.


1) سرائر ابن ادریس، ص 478، به نقل از جامع بزنطی، با اندکی اختلاف‏ در عبارت.