رکن چهارم در مسئلهی خاتمیت آن چیزی است که موضوع تفقه و تفکر و اجتهاد است، یعنی آن چیزی که تفقه و اجتهاد باید روی آن صورت بگیرد.
آن، قرآن و سنت و اجماع و عقل است، و البته ما فعلا راجع به عقل و اجماع نمیخواهیم بحث کنیم. مسئلهی قرآن و سنت یک پایهی دیگر است، از چه نظر؟ از این نظری که میخواهم عرض کنم، و آن این است: مسئلهای ما داریم که آیا فهم قرآن و درک معانی و استنباط حقایق قرآن، مطلبی است که در گذشته انجام شده است؟ یا خیر، قرآن در هر زمانی میتواند موضوع مطالعهی جدید قرار بگیرد و بلکه باید موضوع مطالعهی جدید قرار بگیرد. به عبارت دیگر آیا «دیدی» که با آن «دید» باید منابع اسلامی مطالعه شود یک دید ثابت و یکنواخت است یا متغیر و متکامل است؟ اگر من بتوانم مقصود خودم را توضیح بدهم خوب است.
ما در دنیا کتابهایی داریم که به دست بشر تألیف شده است. این کتب هر اندازه عالی باشد و هر اندازه مشکل باشد بالاخره یک موضوع محدودی است؛ یک نفر، دو نفر، پنج نفر متخصص که روی اینها کار کردند میتوانند پنبهی آنها را کاملا حلاجی کنند که دیگر چیزی برای آیندگان باقی نماند. مثلا گلستان سعدی یک شاهکار است. روی گلستان سعدی چقدر میتوانیم کار کنیم که درست این گلستان را، پشت و رویش را، دولا و سه لایش را زیر و رو کرده باشیم، تحلیل کرده باشیم که هر بیتی از ابیات گلستان و هر جملهای از آن نثرهای عالی آن را اگر از ما بپرسند که این را چگونه باید خواند و چگونه باید تعبیر کرد بتوانیم بگوییم؟ مسلما یک چیز محدودی است. چند نفر دانشمند و ادیب و فاضل که به ادبیات عرب و ادبیات فارسی آشنایی داشته باشند، تاریخ زمان سعدی و معلومات دورهی او را هم بدانند گلستان را حل میکنند و حل هم کردهاند. گلستان یک کتاب حل شده است. دو سه تا کلمه در گلستان مانده است که هنوز قطعی و مسلم نیست و شاید غلط نوشته شده است و شاید هم آن توجیهاتی که گفتهاند درست باشد.
مثلا در دیباچهی گلستان میگوید: «… ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده و قصب الجیب حدیثش…». سر این کلمهی «قصب الجیب» ماندهاند که
یعنی چه؟ چون قصب به معنی نی است و جیب به معنی گریبان، ولی قصب الجیب در اینجا چه معنی میدهد؟ در فلان نسخه چنین بوده است و فلان نسخهی دیگر چنان، کدام فرد چنین گفته و فلان فرد دیگر چنان. همچنین است این شعر سعدی:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبر که خالی است
شاید که پلنگ خفته باشد
این شعر را چند جور میتوان خواند. یک نوع همین جور که خواندم. نوع دیگر: هر بیشه گمان مبر که خالی است (خال) ـ شاید که پلنگ خفته باشد، و ممکن است بیشه نباشد و بیسه باشد: هر بیسه گمان مبر که خالی است (خال) ـ شاید که پلنگ خفته باشد. خیلیها گفتهاند که این آخری درست است.
شاهنامه فردوسی از همین قبیل است. تاریخ بیهقی از همین قبیل است. تاریخ بیهقی به زبان فارسی است و در عصر غزنویان نوشته شده است و قهرا مشکلاتی دارد. چند نفر آن را شرح کردهاند و بالاخره حل شده است و بعد از این کسی بخواهد روی آن کار کند یک کار غیر لازمی است.