جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تشبیه قرآن به طبیعت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

قرآن کتاب است، از طرفی یک نوشته است، سخن است، آن طوری که گلستان‏ سعدی هم سخن است، شفای بوعلی هم سخن است، شاهنامه فردوسی هم سخن است‏، اما سخنی است که گوینده‏اش خداست نه بشر. از این جهت مثل طبیعت‏ است. آورنده‏ی قرآن آورنده‏ی طبیعت است. قرآن خاصیت گلستان سعدی و شفای‏ بوعلی و شاهنامه فردوسی را ندارد، خاصیت طبیعت را دارد که در هر زمانی‏ بشر موظف است روی آن تدبر و تفکر کند و استفاده ببرد. اروپاییها جمله‏ی خوبی دارند، می‏گویند: «حقیقت آن است که آیندگان می‏گویند.» یعنی‏ همیشه بشر در کشف حقیقت رو به پیش است. (نمی‏خواهم بگویم هر چه بشر در زمان متأخر گفت هیچ وقت اشتباه نیست و بهتر است از

آنچه که در زمان‏ قبل گفته است؛ خیر، بشر اشتباه هم می‏کند، ولی مجموعا و روی هم رفته‏ این طور است.) بشر در یک همچو سیر و مسیری هست که تدریجا حقایق را بیشتر کشف می‏کند. در مجموع سیر خود با همه‏ی اینکه گاهی حقیقتی را کشف‏ می‏کند و بعد دوباره از آن منحرف می‏شود و بعد از صد سال، دویست سال، پانصد سال یا هزار سال باز برمی‏گردد به همان حرف اول خودش، ولی در یک سطح عالیتری رو به‏ پیش است. این راجع به حقایق طبیعی.

راجع به قرآن چطور؟ آیا حقایق قرآن همان چیزهایی است که نوابغ مفسرین‏ هزار سال پیش گفته‏اند؟ همان است که در تبیان شیخ طوسی و مجمع البیان‏ طبرسی و تفسیر کشاف زمخشری و تفسیر کبیر امام فخر رازی آمده است؟ یا خیر، خالق و واضع و مدون قرآن همان خالق و واضع و مدون طبیعت است؛ همان طور که طبیعت متشابهات و محکمات دارد و تدریجا باید معماها و مشکلاتش حل شود و تدریجا بشر باید خود را با حقایق طبیعت آشنا کند، قرآن هم از این قبیل است.

پس رکن چهارم مسئله‏ی خاتمیت، فیاضیت و پایان ناپذیری زمینه‏ی اجتهاد و استنباط است، جوشانی و تمام ناشدنی آن است، چیزی است که [به موجب‏ آن] هر زمان تازه است.