در حدیث است که از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: ما بال القرآن لا یزید بالنشر و الدراسة الا غضاضة؟ یعنی چرا قرآن هر چه بیشتر خوانده و تدبر میشود بر طراوت و تازگی آن افزوده میشود؟ فرمود: «لانه لم ینزل لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس، و لذلک ففی کل زمان جدید و عند کل ناس غض(1) یعنی از
آن جهت است که قرآن برای یک زمان معین و برای مردم معین نازل نشده است، برای همهی زمانها و همهی مردم است. از این جهت در هر زمانی نو است و نزد هر مردمی تازه است.
قرآن مثل یک چشمه است که مرتب باید از این چشمه آب کشید و از آن آب جاری کرد. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در جملههایی که در آغاز سخن خواندم اینچنین میفرماید: واعلموا ان عباد الله المستحفظین علمه یصونون مصونه بدانید آن بندگانی که خداوند آنها را نگهبان علم خود قرار داده است، راز خدا را حفظ میکنند و یفجرون عیونه و چشمههای خدا را جاری میکنند و آب های زیرزمینی را بیرون میکشند (بعد راجع به خود آنها بیاناتی دارد که گرچه از بحث ما خارج است ولی برای شما ترجمه میکنم) یتواصلون بالولایة و یتلاقون بالمحبة (در این دو جمله روابطشان را با یکدیگر توضیح میدهد) یعنی آنهایی که به حقیقت عالم اسلامی هستند، به حقیقت خدا به آنها اجازه میدهد مجتهد و عامل «و تصییر کل فرع الی اصله» باشند، اولین خاصیتی که در آنها هست این است که وداد و محبت دارند و میان آنها تواصل است، با هم مرتبط و متصل هستند، از هم جدا نیستند، روابطشان با یکدیگر قطع نیست. یتواصلون بالولایة. اگر مقصود از ولایت محبت باشد، یعنی محبت آنها را به هم مربوط کرده است، و اگر مقصود ولایت الهی باشد، یعنی ولایت الهی آنها را به یکدیگر پیوند میدهد. و یتلاقون بالمحبة. وقتی که یکدیگر را ملاقات میکنند، مثل دو عاشق و معشوق هستند، یکدیگر را جذب میکنند، از ملاقات یکدیگر دلکن نمیشوند، نه اینکه سر جلو رفتن و عقب رفتن با یکدیگر دعوا کنند. و یتساقون بکأس رویة. «تساقی» از مادهی «سقی» به معنی سیراب شدن است. «تساقی» یعنی جامها را رد و بدل کردن. از جامهای یکدیگر سیراب میشوند، این به آن میگوید من فلان حقیقت را کشف کردهام به تو بگویم، آن به این میگوید من فلان حقیقت را کشف کردهام به تو بگویم، این از نور علم آن استفاده میکند و آن از نور علم این بهره میبرد، این به او میتابد و او
به این میتابد؛ این از جامی که تهیه کرده است به او مینوشاند و او از جامی که تهیه کرده است به این مینوشاند، یکدیگر را سیراب میکنند. و یصدرون بریة بیرون میآیند در حالی که سیراب و اشباع شدهاند. لاتشوبهم الریبة ریبه و شک و تردید در وجود آنها راه پیدا نمیکند، و لا تسرع فیهم الغیبة، در میان آنها غیبت نفوذ پیدا نمیکند، از یکدیگر غیبت و بدگویی نمیکنند. علی ذلک عقد خلقهم و اخلاقهم خداوند خلقت و خوی آنها را اینچنین بسته است. فعلیه یتحابون و به یتواصلون پس محبت الهی است که اینها را گرد یکدیگر جمع کرده است، و اساس کارشان خداست، خداست که اینها را به هم مربوط و متصل ساخته است. فکانوا کتفاضل البذر ینتقی فیؤخذ منه و یلقی، قد میزه التخلیص و هذبه التمحیص. مثل اینها مثل بذر انتخاب شده است. کشاورز وقتی که میخواهد زراعت کند هر دانهای را نمیپاشد، بهترین دانهها را به عنوان نمونه پیدا میکند و آنها را برای پاشیدن و کاشتن انتخاب میکند. میفرماید اینها از این قبیل هستند. قد میزه التخلیص و هذبه التمحیص(2) تلخیص و تمحیص شدهاند، انتخاب اصلح در میان آنها صورت گرفته است. این هم تتمهی جملههای حضرت.
غرض این است: قرآن چون کتاب خدا است حکم کتاب طبیعت را دارد، هر دورهای و هر زمانی باید مسلمین و مؤمنین روی آن مطالعه کنند، و لهذا قرآن همان طور که دستور تدبر و تفکر در طبیعت را به همهی مسلمین میدهد و تشویق میکند که تدبر کنید و تعقل کنید، دربارهی خودش نیز همین تأکید و تشویق را میکند و میگوید هر چه بیشتر در قرآن مطالعه کنید بهتر به حقایق آن پی میبرید. جملههایی از بزرگان دین در این زمینه میخوانم تا بدانید که خود بزرگان دین قرآن را از آن اول همین طور به ما معرفی کردهاند. خطبهی معروفی است از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که من قسمتی از آن را
در اینجا برای شما میخوانم. این خطبه در کافی هست و خیال میکنم در کتب اهل تسنن هم عین آن موجود باشد. اینکه از کتب اهل تسنن تأیید میآورم برای اینست که اگر حدیثی را شیعه از طرق خود و اهل تسنن از طرق خود نقل کرده باشند، با اینکه طرق این دو فرقه از هم جداست، بهتر مورد اطمینان است که حتما صحیح و معتبر است و از پیغمبر اکرم رسیده است.
پیغمبر اکرم در ابتدای جملههاشان فرمودند: اذا التبست علیکم الفتن فعلیکم بالقرآن هر وقت فتنهها بر شما روی آورد و امر بر شما مشتبه شد به قرآن مراجعه کنید. و هو کتاب تفصیل و بیان و تحسین قرآن کتابی است که تفصیل میدهد و بیان میکند. و هو الفصل لیس بالهزل در قرآن امر غیر جدی وجود ندارد. له ظهر و بطن یعنی پشت دارد و شکم دارد، و به تعبیر روایت دیگر: له ظاهر و باطن ظاهر دارد و باطن دارد). فظاهره حکمة و باطنه علم ظاهر قرآن حکمت و دستورالعملهای ظاهری است اما از باطن قرآن علم میجوشد. ظاهره انیق و باطنه عمیق ظاهر قرآن زیبا و باطن آن مثل دریا عمق دارد. له نجوم و علی نجومه نجوم (یا: له تخوم و علی تخومه تخوم). مجموعا ـ چه نجوم باشد و چه تخوم ـحاصل معنی اینست که قرآن درجات و مراتب دارد؛ یک معنی از ظاهرش فهمیده میشود ولی یک درجه که عمیقتر میروید به یک حقیقت تازهای برخورد میکنید، باز یک طبقه عمیقتر میروید به یک حقیقت تازهای برمیخورید. [لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه شگفتیهای آن برشمرده نمیشود و تازگیهای آن کهنه نمیگردد.] فیه مصابیح الهدی و منار الحکمة و دلیل علی المعروف لمن عرف الصفة چراغهای هدایت در این کتاب است، محل نور حکمت در اوست، دلیلی بر معروف است برای کسی که صفت را بشناسد. راجع به این جمله بحثهای زیادی کردهاند، نمیتوانم توضیح بدهم و فقط یک جملهی دیگر از این خطبه را
عرض میکنم: فلیجل جال بصره(3)
حالا که این کتاب یک همچو زمینهای دارد، پس آن که چشمی دارد، چشم بصیرت، چشم خود را باز کند و در این کتاب به جولان بیندازد.
اخبار و احادیث زیاد دیگری در این زمینه داریم که امشب به خواندن نمیرسد و ان شاء الله در جلسهی آینده، آن اخبار و احادیث را که میرساند قرآن در هر زمانی تازه است و در هر زمانی موضوع تفکر و تدبر است، دریایی است و درهایی که باید از این دریا استخراج بشود پایان ناپذیر است، برای شما خواهم خواند.
این هم رکن دیگری است از ارکان مسئلهی خاتمیت، یعنی استعداد پایان ناپذیری که قرآن کریم برای استخراج و استنباط حقایق تازه دارد.
1) عیون اخبار الرضا، چاپ سنگی، ص 239.
2) نهج البلاغه، خطبهی 212.
3) اصول کافی، ج 2/ ص 599.