قرنی نیست و قرنی نبوده است که در آن قرن دهها بلکه صدها تفسیر دربارهی این کتاب کریم نوشته نشود. تازه این غیر از موضوعات خصوصیای است که
از این کتاب در کتابهای غیر تفسیری همیشه مورد تتبع و مطالعه و تحقیق بوده است. به هر جهت، شما اگر فقه را مطالعه کنید، در سراسر فقه قسمتی از آیات قرآنی را میبینید؛ اگر اخلاق را مطالعه بفرمایید، این همه کتابهای اخلاقی که نوشته شده است، در خلال این کتابها آیات قرآنی را میبینید که مورد استناد و استشهاد واقع شده است؛ اگر حکمت الهی را ملاحظه کنید میبینید که از صدر اسلام هرچه که گذشته است، دوره به دوره قرآن نفوذ بیشتری در حکمت الهی داشته است، یعنی بیشتر برای خود جا باز کرده است، که این هم خودش تاریخچهای دارد. کلام بجای خودش، عرفان بجای خودش، حتی شعر و ادب نیز قرن به قرن بیشتر تحت تأثیر و نفوذ اسلام قرار گرفته است.
قسمتی از مضامین شعر و ادب عربی و فارسی را قرآن تشکیل داده. یکی از اساتید فعلی ادب فارسی ایران در یک کتابی که نوشته است میگوید: وقتی که شما تاریخ ادب فارسی را مطالعه میکنید میبینید در ابتدا از تعالیم و دستورها و اخلاقیات قرآن چیزی پیدا نمیکنید و هرچه که زمان بیشتری گذشته است نفوذ قرآن بر ادب فارسی (تا چه رسد به ادب عربی) بیشتر شده است. مثلا شما رودکی را که در اوائل قرن چهارم است در نظر بگیرید، و سعدی که در قرن هفتم بوده است (تا چه رسد به کسانی که در قرون بعد بودهاند مثل جامی و هاتف اصفهانی)، میبینید نفوذ قرآن بر سعدی بیش از رودکی است و به طور کلی هرچه زمان میگذرد بر نفوذ قرآن بر شعر و ادب فارسی افزوده میشود.
غرضم بیان این مطلب است که در تمام این ادوار، این کتاب مورد تعمق و مطالعه بوده است. آن وقت شما حساب میکنید در تمام این قسمتها و رشتههای مختلف میبینید هر چه بر معلومات اهل هر فنی افزوده شده است معانی قرآن بهتر تشریح شده و بهتر کشف گردیده است.