جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نبوت تبلیغی (1)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

پرسش دیگر این است: پیامبران مجموعا دو وظیفه انجام می‏داده‏اند: یکی‏ اینکه از جانب خدا برای بشر قانون و دستور العمل می‏آورده‏اند؛ دوم اینکه‏ مردم را به خدا و عمل به دستورالعملهای الهی آن عصر و زمان دعوت و تبلیغ‏ می‏کرده‏اند. غالب پیامبران فقط وظیفه‏ى دوم را انجام می‏داده‏اند؛ عده‏ى‏ بسیار کمی از پیامبران که قرآن آنها را «اولوالعزم» می‏خواند قانون و دستور العمل آورده‏اند. به عبارت دیگر، دو نوع نبوت بوده است: نبوت‏ تشریعی و نبوت تبلیغی. پیامبران تشریعی که عددشان بسیار اندک است‏ صاحب قانون و شریعت بوده‏اند، ولی پیامبران تبلیغی کارشان تعلیم و تبلیغ و ارشاد مردم به تعلیمات پیامبر صاحب شریعت بوده است. اسلام که‏ ختم نبوت را اعلام کرده است نه تنها به نبوت تشریعی خاتمه داده است‏ بلکه به نبوت تبلیغی نیز پایان داده است. چرا چنین است؟ چرا امت‏ محمد و ملت اسلام از هدایت و ارشاد چنین پیامبرانی محروم مانده‏اند؟ فرضاً این مطلب را پذیرفتیم که اسلام به واسطه‏ى کمال و کلیت و تمامیت و جامعیتش به نبوت تشریعی پایان داده است، پایان یافتن

نبوت تبلیغی را با چه حساب و فلسفه‏ای می‏توان توجیه کرد؟ حقیقت این است که وظیفه‏ى اصلی نبوت و هدایت وحی، همان وظیفه‏ى اول‏ است، اما تبلیغ و تعلیم و دعوت، یک وظیفه‏ى نیمه بشری و نیمه الهی است. وحی و نبوت، یعنی اتصال مرموز با ریشه‏ى وجود و سپس ماموریت برای ارشاد خلق، مظهری است از مظاهر «هدایت» که بر سراسر هستی حکمفرماست:

«ربنا الذی اعطی کل شی‏ء خلقه ثم هدی» (1)

«الذی خلق فسوی و الذی قدر فهدی» (2)

موجودات با پیمودن پله‏های هستی به تناسب درجه‏ى کمالی که به آن می‏رسند، از هدایت خاص آن درجه بهره‏مند می‏گردند؛ یعنی خصوصیت و شکل هدایت‏ بر حسب مراحل مختلف هستی متفاوت است. دانشمندان اثبات کرده‏اند که‏

حیوانات هر اندازه از نظر ساختمان و تجهیزات طبیعی ضعیفتر و ناتوان‏ترند از لحاظ نیروی مرموز هدایت غریزه که نوعی حمایت و سرپرستی مستقیم‏ طبیعت است قوی‏ترند، و هر اندازه که از لحاظ تجهیزات طبیعی و نیروهای‏ حسی و خیالی و وهمی و عقلی مجهزتر می‏گردند و بر پله‏های وجود بالا می‏روند، از هدایت غریزی آنها کاسته می‏شود؛ درست مانند کودکی که در مراحل اول‏ کودکی تحت حمایت و سرپرستی مستقیم و همه جانبه‏ى پدر و مادر است و هر اندازه که رشد می‏کند از تحت حمایت مستقیم والدین خارج و به خود واگذاشته می‏شود. بالا رفتن جانداران بر پله‏های هستی و مجهز شدن به‏ تجهیزات عضوی و حسی و خیالی و وهمی و هوشی و عقلی بر امکانات و استقلال‏ آنها می‏افزاید و به همان نسبت از هدایت غریزی آنها می‏کاهد. می‏گویند حشرات از همه‏ى حیوانات از لحاظ غریزه مجهزترند، در صورتی که از لحاظ مراحل تکامل در درجه‏ى پایین قرار گرفته‏اند و انسان که بر بالاترین پله‏ نردبان تکامل قرار گرفته است از لحاظ غریزه از همه ناتوانتر است. وحی، عالی‏ترین و راقی‏ترین مظاهر و مراتب هدایت

است. وحی، رهنمونیهایی دارد که از دسترس حس و خیال و عقل و علم و فلسفه بیرون‏ است و چیزی از اینها جانشین آن نمی‏شود. ولی وحی که چنین خاصیتی دارد وحی تشریعی است نه تبلیغی. وحی تبلیغی برعکس است.

تا زمانی بشر نیازمند به وحی تبلیغی است که درجه‏ى عقل و علم و تمدن به‏ پایه‏ای نرسیده است که خود بتواند عهده‏دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تفسیر و اجتهاد در امر دین خود بشود. ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می‏دهد و علما جانشین‏ چنان انبیاء می‏گردند. می‏بینیم قرآن در اولین آیه‏ای که نازل می‏شود سخن از قرائت و نوشتن و قلم و علم به میان می‏آورد:

«اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم‏ الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم» (3)

این آیه اعلام می‏کند که عهد قرآن، عهد خواندن و نوشتن و یاد دادن و علم‏ و عقل است. این آیه تلویحا می‏فهماند که در عهد قرآن وظیفه‏ى تعلیم و تبلیغ و حفظ آیات آسمانی به علما منتقل شده و علما از این نظر جانشین انبیاء می‏شوند. این آیه اعلام بلوغ و استقلال بشریت در این ناحیه است. قرآن در سراسر آیاتش بشر را به تعقل و استدلال و مشاهده‏ عینی و تجربی طبیعت و مطالعه تاریخ و به تفقه و فهم عمیق دعوت می‏کند. اینها همه نشانه‏های ختم نبوت و جانشینی عقل و علم به جای وحی تبلیغی‏ است.

برای کدامیک از کتب آسمانی به اندازه‏ى قرآن کار شده است؟ به محض‏ نزول قرآن هزارها حافظ قرآن پیدا می‏شود. هنوز نیم قرن نگذشته به خاطر قرآن علم نحو و صرف و دستور زبان تدوین و لغتهای زبان عربی جمع آوری‏ می‏گردد، علم معانی و بیان و بدایع ابتکار می‏شود، هزارها تفسیر و مفسر و حوزه‏های تفسیر به وجود می‏آید، روی کلمه به کلمه‏ى قرآن کار می‏شود. غالب‏ این فعالیتها از طرف مردمی صورت می‏گیرد که نسبت به زبان عربی‏ بیگانه‏اند. فقط علاقه ی به قرآن است که چنین شور و هیجانی به وجود می‏آورد. چرا برای

تورات و انجیل و اوستا چنین فعالیتهایی نشد؟ آیا این خود دلیل بر رشد و بلوغ بشریت و قابلیت او برای حفظ و تعلیم و تبلیغ کتاب‏ آسمانی‏اش نیست؟ آیا این خود دلیل جانشین شدن دانش به جای نبوت‏ تبلیغی نیست؟

بشر در دوره‏های پیشین مانند کودک مکتبی بوده است که کتابی که به‏ دستش برای خواندن می‏دهند پس از چند روز پاره پاره می‏کند، و بشر دوره‏ اسلامی مانند یک عالم بزرگسال است که با همه‏ى مراجعات مکرری که به‏ کتابهای خود می‏کند، آنها را در نهایت دقت حفظ می‏نماید.

زندگی بشر را معمولا به عهد تاریخی و عهد ما قبل تاریخ تقسیم می‏کنند. عهد تاریخی از زمانی است که بشر توانسته یادگارهایی به‏ صورت کتیبه یا کتاب از خود باقی بگذارد و همانها امروز ملاک قضاوت‏ درباره‏ى زندگی آن روز است؛ اما از عهد ماقبل تاریخ هیچ گونه اثری که‏ ملاک قضاوت قرار بگیرد باقی نمانده است.

ولی می‏دانیم که آثار عهد تاریخی نیز غالبا پراکنده است. دوره‏ای که از آن به بعد بشر تاریخ و آثار خود را به طور منظم و نسل به نسل حفظ کرده و تحویل نسل بعد داده مقارن با ظهور

اسلام است. خود اسلام نیز عاملی برای‏ این رشد عقلی محسوب می‏شود. در دوره‏ى اسلامی، مسلمین هم آثار خود را حفظ و نگهداری کردند و مانع اندراس و نابودی شدند و هم کم و بیش آثار ملل‏ پیشین را نگهداری و به نسلهای بعد منتقل کردند. یعنی تقریبا مقارن با عهد ختم نبوت است که بشر لیاقت خود را برای حفظ مواریث علمی و دینی‏ نشان داده است و در واقع دوره‏ى تاریخی واقعی مقارن با ظهور اسلام است. در ادوار گذشته، از یک طرف آثار نفیس علمی و فلسفی و دینی به وجود می‏آمد و از طرف دیگر در کام آتش یا آب می‏رفت. تاریخ از این‏ سرگذشتهای دردناک فراوان به یاد دارد. حوزه علمی و عظیم اسکندریه پس‏ از نفوذ مسیحیت در حوزه‏ى امپراطوری روم شرقی منحل شد و کتابخانه‏ى تاریخی‏ آن به وسیله‏ى متعصبان مسیحی در کام آتش می‏رفت(4)

طلوع و ظهور علم و رسیدن بشر به حدی که خود حافظ و داعی و مبلغ دین‏ آسمانی خود باشد خواه ناخواه به نبوت تبلیغی خاتمه داد. از این رو است‏ که پیغمبر اکرم علمای این امت را همدوش انبیای بنی اسرائیل یا برتر از آنها می‏شمارد. اقبال لاهوری باز هم سخن لطیفی دارد، می‏گوید:

پیامبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. تا آنجا که‏ به منبع الهام وی مربوط می‏شود به جهان قدیم تعلق دارد و آنجا که پای روح‏ الهام وی در کار می‏آید متعلق به جهان جدید است. زندگی در وی منابع‏ دیگری از معرفت را اکتشاف می‏کند که شایسته‏ى خط سیر جدید آن است. ظهور و ولادت اسلام، ولادت عقل برهانی استقرائی است. رسالت با

ظهور اسلام، در نتیجه‏ى اکتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت به حد کمال می‏رسد، و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این امر است که زندگی نمی‏تواند پیوسته‏ در مرحله‏ى کودکی و رهبری شدن از خارج باقی بماند. الغای کاهنی و سلطنت‏ میراثی در اسلام، توجه دائمی به عقل و تجربه در قرآن، و اهمیتی که این‏ کتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می‏دهد، همه‏ى سیماهای مختلف اندیشه‏ى واحد ختم رسالت است… اندیشه‏ى خاتمیت را نباید به این معنی گرفت که سرنوشت نهایی زندگی، جانشین شدن کامل عقل‏ به جای عاطفه است. چنین چیزی نه ممکن است نه مطلوب…(5)


1) طه /50.

2) اعلی /2 و 3.

3) علق/ 1 – 5.

4) مدتها شایع شده بود که این کتابخانه را مسلمین هنگام فتح مصر آتش‏ زدند. این شایعه آنقدر قوت گرفت که متاخران مسلمانان آن را در کتابهای‏ خود بازگو کردند. گذشته از اینکه در هیچیک از مدارک معتبر این قضیه‏ نقل نشده است، اخیرا محققین اثبات کرده‏اند که این کتابخانه قبلا توسط متعصبین مسیحی سوخته‏ شده است و شایعه نسبت به مسلمین نیز از طرف یک گوینده مسیحی است که‏ در حدود دو قرن با آن زمان فاصله داشته است. (رجوع شود به جلد یازدهم‏ ترجمه‏ى تاریخ تمدن ویل دورانت صفحه‏ى 219 و به رساله‏ى شبلی نعمان به نام‏ کتابخانه اسکندریه که در همین موضوع نوشته شده است).

5) احیای فکر دینی در اسلام، ص 145.