مقتضیات زمان یعنی مقتضیات محیط و اجتماع و زندگی بشر به حکم اینکه به نیروی عقل و ابتکار و اختیار مجهز است و تمایل به زندگی بهتر دارد، پیوسته افکار و اندیشهها و عوامل و وسائل بهتری برای رفع احتیاجات اقتصادی و اجتماعی و معنوی خود وارد زندگی میکند. ورود عوامل و وسائل کاملتر و بهتر خود به خود سبب میشود که عوامل کهنه و ناقصتر جای خود را به اینها بدهند و انسان به عوامل جدید و نیازمندیهای خاص آنها وابستگی پیدا کند. وابستگی بشر به یک سلسله احتیاجات مادی و معنوی و تغییر دائمی عوامل و وسایل
رفع کنندهى این احتیاجات و کاملتر و بهتر شدن دائمی آنها که به نوبهى خود یک سلسلهى احتیاجات جدید نیز به وجود میآورند، سبب میشود که مقتضیات محیط و اجتماع و زندگی در هر عصری و زمانی تغییر کند و انسان الزاما خود را با مقتضیات جدید تطبیق دهد. با چنین مقتضیاتی نه باید نبرد کرد و نه میتوان.
اما متأسفانه همهى پدیدههای نویی که در زمان پیدا میشود، از نوع افکار و اندیشههای بهتر و عوامل و وسائل کاملتر برای زندگی سعادتمندانهتر نیست. زمان و محیط و اجتماع مخلوق بشر است و بشر هرگز از خطا مصون نبوده است، از این رو تنها وظیفهى انسان انطباق و پیروی از زمان و افکار و اندیشههای زمان و عادتها و پسندهای زمان نیست، کنترل و اصلاح زمان نیز هست. اگر انسان باید صد درصد خود را با زمان تطبیق دهد پس زمان را با چه چیز تطبیق بدهد؟!
از نظر افراد کم فکر، «مقتضیات زمان» یعنی سلیقه و پسند رایج روز. جمله ی «دنیای امروز نمیپسندد» از هر منطق نظری و عملی و صوری و مادی و قیاسی و تجربی و استقرائی برای کوبیدن شخصیت اینان و تسلیم بلاشرط کردنشان مؤثرتر
است. از نظر طرز فکر اینان همین که چیزی از سلیقه و مد روز – خصوصا در دنیای غرب – افتاد، کافی است که حکم کنیم «مقتضیات زمان» تغییر کرده است، «جبر تاریخ» است، «اجتناب ناپذیر» است، «لازمهى ترقی و تعالی» است؛ در صورتی که میدانیم زمان و محیط و عوامل اجتماعی را بشر میسازد، از عالم قدس وارد نمیشود، و بشر – هر چند غربی باشد – جایز الخطاست.
بشر همان طوری که عقل وعلم دارد، شهوت و هوای نفس هم دارد و همان طوری که در جهت مصلحت زندگی بهتر گام بر می دارد، احیاناً انحراف هم پیدا می کند؛ پس زمان نیز، هم امکان پیشروی دارد و هم امکان انحراف. با پیشروی های زمان باید پیش رفت و با انحرافات آن باید مبارزه کرد.
«مقتضیات زمان» مانند «آزادی» از کلماتی است که – مخصوصاً در مشرق زمین – سرنوشت شومی داشته است و اکنون به شکل یک ابزار استعماری کامل برای درهم کوبیدن فرهنگ اصیل شرق و تحمیل روح غربی درآمده است. چه سفسطهها که به این نام صورت میگیرد و چه بدبختیها که با
این تابلوی قشنگ تحمیل میگردد!
میگویند عصر علم است. میگوییم صحیح است، اما آیا همهى سرچشمهها جز سرچشمه علم در وجود بشر خشکیده است و هر چه پدید میآید فرزند خالص و مشروع علم است؟! در کدام عصر، علم و دانش مانند عصر ما قوت و قدرت و گسترش داشته است و در کدام عصر مانند این عصر آزادی خود را از کف داده و مقهور دیو شهوت و اژدهای خودخواهی و جاهطلبی و پول پرستی و استخدام و استثمار بوده است؟!
کسانی که مدعی هستند مقتضیات متغیر زمان ایجاب میکند هیچ قانونی جاوید نماند، اول باید دو موضوع بالا را از یکدیگر تفکیک کنند تا معلوم گردد که در اسلام هرگز چیزی وجود ندارد که با پیشروی به سوی زندگی بهتر مخالف باشد.
مشکل عصر ما این است که بشر امروز کمتر توفیق مییابد میان ایندو تفکیک کند، یا جمود میورزد و با کهنه پیمان میبندد و با هر چه نو است مبارزه میکند، و یا جهالت به خرج میدهد و هر پدیده نو ظهوری را به نام مقتضیات زمان موجه میشمارد.