طرح مسائلی از قبیل جبر تاریخ، تغییر نیازمندیها، مقتضیات زمان همین اندازه مفید است که بدانیم نمیتوان این امور را بهانه قرار داد و چشم بسته قانونی را محکوم کرد و منکر جاوید بودنش شد.
ولی بدیهی است که طرح این مسائل به تنهایی کافی نیست مشکل جاوید بودن را حل نماید، زیرا مسلما یک قانون جاودانه اگر بخواهد بر تمام صور متغیر زندگی احاطه نماید و راه حل تمام مشکلات را ارائه دهد و هر مشکلی را به صورت خاصی حل نماید، باید از نوعی دینامیسم و تحرک و
از نوعی انعطاف بهرهمند باشد، خشک و جامد و انعطاف ناپذیر نباشد.
اکنون باید ببینیم اسلام با حفظ اصل «حلال محمد حلال الی یوم القیامة و حرام محمد حرام الی یوم القیامة» چگونه راه حلهای مختلف در صور گوناگون زندگی نشان میدهد؟ مسلما باید در سیستم قانونگذاری اسلام راز و رمزی نهفته باشد تا بتواند بر این مشکل عظیم فائق آید.
مادر و منبع همهى رازها و رمزها روح منطقی اسلام و وابستگی کامل آن به فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان است.
اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسماً احترام فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده است. این جهت است که به قوانین اسلام امکان جاویدانی بودن داده است.
اتکاء و وابستگی اسلام را با فطرت با مشخصات ذیل میتوان شناخت:
1. پذیرش و وارد کردن عقل در حریم ذهن: هیچ دینی مانند اسلام با عقل پیوند نزدیک نداشته است و برای او «حق»
قائل نشده است. کدام دین را میتوان پیدا کرد که عقل را یکی از منابع احکام خود معرفی کند؟ فقهای اسلام منابع و مدارک احکام را چهار چیز شمردهاند: کتاب، سنت، اجماع، عقل. فقهای اسلام میان عقل و شرع رابطه ناگسستنی قائلاند و آن را «قاعدهى ملازمه» مینامند، میگویند:
کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل.
هر چه را عقل دریابد، شرع بر طبق آن حکم میکند، و هر چه شرع حکم کند، مبنای عقلی دارد.
عقل در فقه اسلامی، هم میتواند خود اکتشاف کنندهى یک قانون باشد و هم میتواند قانونی را تقیید و تحدید کند و یا آن را تعمیم دهد و هم میتواند در استنباط از سایر منابع و مدارک مددکار خوبی باشد.
حق دخالت عقل از آنجا پیدا شده که مقررات اسلامی با واقعیت زندگی سرو کار دارد. اسلام برای تعلیمات خود رمزهای مجهول لاینحل آسمانی قائل نشده است.
2. جامعیت، و به تعبیر خود قرآن «وسطیت»: یکجانبه بودن یک قانون و یا یک مکتب، دلیل منسوخ شدن خود را همراه دارد. عوامل مؤثر و حاکم بر زندگی انسان فراوان است. چشم پوشی از هریک از آنها خود به خود عدم تعادل ایجاد می کند. مهمترین رکن جاوید ماندن، توجه به همه ی جوانب مادی و روحی و فردی و اجتماعی است. جامعیت و همه جانبه بودن تعلیمات اسلامی، مورد قبول اسلام شناسان است. بحث تفصیلی درباره ی این مطلب از عهده ی این گفتار بیرون است.
3. اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلامی همه متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن هدفها و معانی میرساند. اسلام هدفها و معانی و ارائهى طریقهى رسیدن به آن هدفها و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است و به این وسیله از هر گونه تصادمی با توسعهى تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است.
در اسلام یک وسیلهى مادی و یک شکل ظاهری نمیتوان یافت که جنبهى تقدس داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ظاهر را حفظ نماید، از این رو، پرهیز از تصادم با
مظاهر توسعه علم و تمدن یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با مقتضیات زمان آسان کرده و مانع بزرگ جاوید ماندن را از میان برمیدارد.
4. رمز دیگر خاتمیت و جاودانی بودن این دین که آن نیز از هماهنگی با قوانین فطری سرچشمه میگیرد این است که برای احتیاجات ثابت و دائم بشر قوانین ثابت و لایتغیری در نظر گرفته و برای اوضاع و احوال متغیر وی وضع متغیری را پیش بینی کرده است.
قبلا گفتیم که پارهای از احتیاجات بشر، چه در زمینههای فردی و چه در زمینههای اجتماعی، وضع ثابتی دارد و در همهى زمانها یکسان است. نظامی که انسان باید به غرایز خود بدهد که «اخلاق» نامیده میشود و نظامی که باید به اجتماع بدهد که «عدالت» خوانده میشود و رابطهای که باید با خالق خود داشته باشد و ایمان خود را تجدید و تکمیل کند که «عبادت» نامیده میشود، از این قبیل است.
قسمتی دیگر از احتیاجات بشر متغیر است و از لحاظ قانون وضع متغیری را ایجاب میکند. اسلام برای این احتیاجات متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است از این راه که
این اوضاع متغیر را با اصول ثابت و لایتغیر در نظر مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع جدید و متغیری قانون فرعی خاص و متناسبی تولید مینمایند. به ذکر دو مثال قناعت میکنیم:
در اسلام یک اصل اجتماعی هست به این صورت:
«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» (1)
تا آخرین حد امکان در برابر دشمن نیرو تهیه کنید و نیرومند باشید.
این اصل را «کتاب» یعنی قرآن به ما تعلیم میدهد. از طرف دیگر، در سنت یک سلسله دستورها رسیده است که در فقه به نام «سبق و رمایه» معروف است؛ دستور رسیده که خود و فرزندانتان تا حد مهارت کامل، فنون اسب سواری و تیراندازی را یاد بگیرید. اسب دوانی و تیراندازی جزء فنون نظامی آن عصر و بهترین وسیلهى تهیهى نیرو و نیرومند شدن در مقابل دشمن در
آن عصر بوده است. ریشه و اصل قانون «سبق و رمایه» اصل «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» است؛ یعنی تیر و شمشیر و نیزه و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد و جزء هدفهای اسلامی نیست، آنچه اصالت دارد این است که مسلمانان باید در هر عصر و زمانی تا آخرین حد امکان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی در برابر دشمن قوی باشند.
در حقیقت، لزوم مهارت در تیراندازی و اسبدوانی جامهای است که به تن لزوم نیرومندی در برابر دشمن پوشانده شده است، و به عبارت دیگر، مهارت در تیراندازی شکل اجرائی نیرومند بودن در آن عصر و زمان بوده است. لزوم نیرومندی در مقابل دشمن، قانون ثابتی است که از یک احتیاج ثابت و دائم سرچشمه میگیرد؛ اما لزوم مهارت در تیراندازی و اسبدوانی مظهر یک احتیاج موقت است و با مقتضیات زمان و توسعهى عوامل فرهنگی و فنی تغییر میکند و چیزهای دیگر از قبیل لزوم مهارت در به کار بردن سلاحهای امروز جای آن را میگیرد.
مثال دیگر: پیغمبر اکرم (ص) فرموده است طلب دانش بر هر مسلمان واجب است.
دانشمندان اسلامی به ثبوت رسانیدهاند که وجوب تحصیل دانش از نظر اسلام در دو مورد است: یکی در موردی که تحصیل ایمان، به دانش بستگی دارد، و دیگر در مواردی است که انجام یک وظیفهى بدان بستگی پیدا میکند.
در مورد دوم میگویند وجوب طلب دانش «تهیّؤی» است، یعنی برای این است که انسان را برای عمل و انجام وظیفه آماده نماید.
اینجاست که تحصیل علوم از نظر وجوب و عدم وجوب به حسب مقتضیات زمان متفاوت میشود. در برخی از زمانها انجام تکالیف اسلامی حتی تکالیف اجتماعی از قبیل تجارت، صنعت، سیاست و غیره نیاز چندانی به تحصیل دانش ندارد، تجربیات عادی کافی است، ولی در زمان دیگر مانند زمان ما انجام این وظایف آنچنان پیچیده و دشوار است که سالها درس و تخصص لازم است تا انجام تکالیف اجتماعی اسلامی (واجبهای کفایی) امکان پذیر گردد. از این رو تحصیل علوم سیاسی و اقتصادی و فنی و غیره که در عصری واجب نبود در عصر دیگر واجب میشود. چرا؟ چون اجرا و عملی ساختن اصل لزوم حفظ حیثیت و عزت و استقلال جامعه ی
اسلامی که یک اصل ثابت و دائم است در شرایط این زمان جز با تحصیل و تکمیل دانش حاصل نمیشود، و انجام این تکلیف در شرایط و زمانهای مختلف به یک شکل نیست.
از این گونه مثالها زیاد میتوان پیدا کرد.
5. یکی دیگر از جهاتی که نشانهى هماهنگی تعلیمات اسلامی با فطرت و طبیعت است و به آن امکان جاوید ماندن میدهد، رابطهى علی و معلولی احکام اسلامی با مصالح و مفاسد واقعی و درجه بندی احکام از این نظر است.
در اسلام اعلام شده که احکام تابع یک سلسله مصالح و مفاسد واقعی است و اعلام شده که این مصالح و مفاسد در یک درجه نمیباشند.
این جهت سبب شده که باب مخصوصی در فقه اسلامی به نام باب «تزاحم» یا «اهم و مهم» باز شود و کار فقها و کارشناسان اسلامی را در موارد برخورد و اجتماع مصالح و مفاسد گوناگون آسان نماید. اسلام خود اجازه داده است که در این گونه موارد علمای امت درجهى اهمیت مصلحتها را با توجه به راهنماییهای خود اسلام بسنجند و مصالح مهمتر را بر مصالح کم اهمیتتر ترجیح دهند و خود را از بن بست خارج
نمایند. از رسول اکرم (ص) روایت شده:
«اذا اجتمعت حرمتان طرحت الصغری للکبری».
آنجا که دو امر واجب الاحترام جمع شد باید از کوچکتر به خاطر بزرگتر صرف نظر کرد.
ابن اثیر در النهایه این حدیث را نقل میکند و میگوید:
«ای اذا کان امر فیه منفعة للناس و مضره علی الخاصة قدمت منفعة العامة».
اگر چیزی باشد که در آن فایدهى جمع و زیان فرد باشد، منفعت جمع بر زیان فرد مقدم است.
آنچه ابن اثیر گفته است یکی از موارد تقدم مصلحت مهمتر بر مصلحت کوچکتر است، مفاد حدیث منحصر به این یک مورد نیست.
تشریح بدن میت که در عصر ما برای پیشرفت علم ضروری شناخته شده است یکی از مصادیق باب «تزاحم»
است. چنانکه میدانیم اسلام احترام بدن مسلمان و تسریع در مراسم تجهیز میت را لازم شمرده است. از طرفی قسمتی از تحقیقات و تعلیمات پزشکی در عصر ما متوقف بر تشریح است. دو مصلحت در جهت مخالف یکدیگر قرار گرفتهاند. بدیهی است مصلحت تحقیقات و تعلیمات پزشکی بر مصلحت تسریع تجهیز میت و احترام بدن او ترجیح دارد. در صورت انحصار به میت مسلمان و کافی نبودن غیر مسلمان، و با مقدم داشتن میت ناشناخته بر میت شناخته شده و رعایت بعضی خصوصیات دیگر، به حکم قاعده «اهم و مهم» از تشریح بدن میت مسلمان رفع منع میشود. این قاعده نیز مثالهای فراوان دارد.
6. چیز دیگری که به مقررات اسلامی خاصیت انعطاف و تحرک و انطباق بخشیده و آن را جاوید نگه میدارد، وجود یک سلسله قواعد کنترل کننده است که در متن مقررات اسلامی قرار گرفته است. فقها نام بسیار زیبایی روی آنها نهاده، آنها را «قواعد حاکمه» مینامند؛ یعنی قواعدی که بر سراسر احکام و مقررات اسلامی تسلط دارد و بر همهى آنها حکومت میکند. این قواعد مانند یک عده بازرس عالی،
احکام و مقررات را تحت نظر قرار میدهد و آنها را کنترل میکند. قاعدهى «حرج» و قاعدهى «لاضرر» از این دسته است. در حقیقت، اسلام برای این قواعد حق «وتو» قائل شده است. این قواعد نیز داستان جالب و مفصلی دارد.
7. یکی دیگر اختیاراتی است که اسلام به حکومت اسلامی، و به عبارت دیگر، به اجتماع اسلامی داده است. این اختیارات در درجهى اول مربوط به حکومت شخص پیغمبر است و از او به حکومت امام و از او به هر حکومت شرعی دیگر منتقل میشود. قرآن کریم میفرماید:
«النبی اولی بالمومنین من انفسهم» (2)
پیغمبر از خود مومنان بر آنها حق تسلط بیشتری دارد.
این اختیارات دامنه وسیعی دارد. حکومت اسلامی در شرایط جدید و نیازمندیهای جدید میتواند با توجه به اصول و مبانی اساسی اسلامی، یک سلسله مقررات وضع نماید که در
گذشته موضوعا منتفی بوده است(3) اختیارات قوه ی حاکمه ی اسلامی، شرط لازم حسن اجرای قوانین آسمانی و حسن تطبیق با مقتضیات زمان و حسن تنظیم برنامههای مخصوص هر دوره است. این اختیارات حدود و شرایطی دارد که اکنون مجال سخن دربارهى آنها نیست.
1) انفال/ 60.
2) احزاب/ 6.
3) رجوع شود به تنبیه الامه مرحوم آیه الله نائینی، ص 97 – 102 و مقاله «ولایت و زعامت» به قلم علامه طباطبائی در کتاب مرجعیت و روحانیت (چاپ دوم)، ص 82 – 84.