جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تحویل پیغمبر به خانه عایشه‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

بالجمله عایشه حدیث کند که: نخستین رسول خداى را در خانه میمونه ناتندرستى افتاد و چون روز نوبت من برسید از آنجا به سراى من تحویل داد از قضا مرا نیز صداعى بود ناگاه گفتم وا رأساه. فرمود: چه زیان باشد تو را که پیش از من وداع جهان گوئى تا من تو را تکفین و تجهیز کنم و بر تو نماز بگزارم؟ عایشه گفت: یا

رسول الله گمان من این است که مى‏خواهى هم در آن روز که از دفن من فراغت جستى با زنى دیگر در خانه من بساط عرس گسترده فرمائى. رسول خداى تبسّمى کرد و فرمود: بل و انا وا رأساه کنایت از آنکه درد سر تو بهبودى پذیرد لکن صداع من دست از من بازنگیرد.

بالجمله از آنجا به خانه میمونه مراجعت فرمود و عارضه مرض فزونى گرفت و زنان پیغمبر در آنجا انجمن شدند و آن حضرت مى‏فرمود: این انا غدا یعنى: من فردا کجا خواهم بود؛ و این سخن را تکرار همى‏داد و همى‏خواست در مدّت مرض در خانه عایشه باشد. ازواج مطهرات این معنى را فهم کرده بدان رضا دادند.

و هم به روایتى پیغمبر صلّى الله علیه و آله فرمود: در ایام مرض رعایت نوبت کردن و هر شبى در خانه‏اى به صبح آوردن صعب باشد اگر خواهید در خانه عایشه باشم و همگان در آنجا مرا پرستارى کنید.

و نیز گفته‏اند که: فاطمه علیها السّلام با زنان فرمود: که بر پیغمبر مشکل است تا هر شب در خانه‏اى روز کند، ایشان به خانه عایشه رضا دادند، و رسول خداى از خانه میمونه بیرون شد یک دست بر دوش على علیه السّلام و دست دیگر بر دوش عباس یا فضل بن عباس داشت(1) و پاى مبارک را بر زمین مى‏کشید و بدین گونه تا خانه عایشه آمد.

و بعضى گفته‏اند که: رسول خداى را در ردائى محفوف داشته هر شب به خانه یک تن از زنان مى‏بردند و رعایت مساوات مى‏فرمود.

گویند: ابو بکر به حضرت رسول آمده عرض کرد: که اگر فرمان رود در مدت‏

بیمارى من پرستارى کنم. فرمود: اى ابو بکر اگر در این مرض پرستارى خود را بر غیر اهل بیت تفویض کنم، مصیبت ایشان افزون شود. پس در خانه عایشه بستر بگسترد و دیگر زنان در آنجا انجمن شده تقدیم خدمت همى‏کردند.


1) طبرى گوید: عایشه گفت: پیامبر همچنان سر درد داشت و به نوبت پیش زنان خود بود تا در خانه میمونه درد سخت شد و زنان خویش را پیش خواند و از آنها موافقت خواست که در خانه من پرستارى شود، آنها نیز موافقت کردند و پیمبر در میان دو تن از کسان خود که یکیشان فضل بن عباس بود و یک مرد دیگر برون آمد و پاهاى خود را به زمین مى‏کشید و سر خویش را بسته بود و در خانه من جاى گرفت. عبید الله گوید: این حدیث را با ابن عباس گفتم، گفت: مى‏دانى آن مرد دیگر کى بود؟ گفتم: نه، گفت: على بن ابى طالب بود ولى عایشه نمى‏توانست درباره على خیرى به زبان آورد (تاریخ طبرى، ج 4 / 1315- 1316). در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نیز مضمونى به همین روایت آمده است (شرح ابن ابى الحدید، ج 3 / 189).