حدیث کردهاند که آخرین خطبه که رسول خداى در مرض موت بر منبر قرائت کرد این بود. قال:
یا معشر المهاجرین و الانصار و من حضرنى فى یومى هذا و فى ساعتى هذه من الجنّ و الانس فلیبلغ شاهدکم الغائب ألا قد خلّفت فیکم کتاب الله فیه النّور و الهدى و البیان ما فرّط الله فیه من شىء حجّة الله لى علیکم و خلّفت فیکم العلم الاکبر علم الدّین و نور الهدى وصیّى علىّ بن أبی طالب ألا و هو حبل الله فاعتصموا به جمیعا و لا تفرّقوا عنه و اذکروا نعمة الله علیکم اذ کنتم أعداء فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته اخوانا.
أیّها النّاس هذا علىّ بن أبی طالب کنز الله الیوم و ما بعد الیوم، من أحبّه و تولّاه الیوم و ما بعد الیوم فقد اوفى بما عاهد علیه الله و ادّى ما وجب علیه و من عاداه الیوم و ما بعد الیوم جاء یوم القیمة أعمى و أصمّ لا حجّة له عند الله.
أیّها النّاس لا تأتونی غدا بالدّنیا تزفّونها زفّا و یأتى أهل بیتى شعثاء غبراء مقهورین مظلومین تسیل دماؤهم أمامکم و بیعات الضّلالة و الشّورى للجهالة، ألا و انّ هذا الامر له أصحاب و آیات قد سمّاهم الله فى کتابه و عرّفتکم و بلّغتکم ما أرسلت به الیکم و لکنّى أریکم قوما تجهلون لا ترجعنّ بعدى کفّارا مرتدّین متأوّلین للکتاب على غیر معرفة و تبتدعون السّنّة بالهوى لانّ کلّ سنة و حدیث و کلام خالف القرآن فهو ردّ و باطل القرآن امام هدى و له قائد یهدى الیه و یدعو الیه بالحکمة و الموعظة الحسنة و هو ولىّ الامر بعدى و وارث علمى و
حکمتى و سرّى و علانیتى و ما ورّثه النّبیّون من قبلى و أنا وارث و مورّث فلا یکذّبنّکم أنفسکم.
أیّها النّاس الله الله فى أهل بیتى فانّهم أرکان الدّین و مصابیح الظّلم، و معدن العلم علىّ أخى و وارثى و وزیرى و امینى و القائم بأمرى و الموفى بعهدى على سنّتى أوّل النّاس بی إیمانا و آخرهم عهدا عند الموت و أوسطهم لى لقاء یوم القیمة فلیبلغ شاهدکم غائبکم ألا و من أمّ قوما امامة عمیاء و فى الامّة من هو أعلم فقد کفر.
أیّها النّاس و من کانت له قبلى تبعة فما أنا و من کانت له عدّة فلیأت فیها على بن أبی طالب فانّه ضامن لذلک کلّه حتّى لا یبقى لاحد علىّ تباعة.
خلاصه این کلمات که محل حاجت مردم شیعى است به پارسى چنین است که فرماید:
اى گروه مسلمانان این پند و اندرز من واجب است که پدران بر پسران و حاضران مر غایبان را القا دارند، همانا قرآن را در میان شما خلیفه مىگذارم و همچنین رایت بزرگ و آیت دین و نور هدایت یعنى على بن ابى طالب را خلیفه مىگردانم بر شما که وصىّ من و حبل المتین معرفت خداوند است، پس به دامن او چنگ درزنید، و به حضرت او اعتصام جوئید.
اى مردم! على مخزن علم خداوند است هر که او را دوست دارد، عهد خداى را به پاى برده است؛ و هر که او را دشمن دارد در قیامت کور و کر انگیخته گردد؛ و در نزد خداوند از براى او عذرى نماند. آنچه بایسته و درخور بود با شما گفتم و همىبینم که شما جز آن کنید، و بر طریق ضلالت روید.
و اینک اهل بیت من ارکان دیناند، و در تاریکهاى جهل و غفلت ماننده مشعلهاى روشناند. و على برادر من، و وارث من، و وزیر من و امین من است. و به امر من در میان شما به خلافت قائم است، وفاکننده به عهد، و آئین من است. و اول کس اوست که با من ایمان
آورد و آخر کس اوست که عهد با من بپاید، و اوست که در قیامت نخستین مرا دیدار کند؛ و هر کس جز على بعد از من قصد خلافت کند کافر و مرتد باشد.
هان اى مردمان، هر که را بر من حقى باشد اینک حاضرم، و از پس من بر على است که حق او بگذارد.
در خبر است که یک روز هنگامى که مجلس رسول خداى از مهاجر و انصار خاص بود، و پیغمبر سر مبارک در کنار على داشت، و عباس در برابر نشسته بود، فقال رسول الله: یا عبّاس أ تقبل وصیّتى و تقضى دینى و تنجز موعدى. فقال: انّى امرؤ کثیر العیال لا مال لى. رسول خداى با عباس فرمود: اگر توانى پذیراى وصیّت من شوى، و از پس من دین مرا بگذارى. عباس عرض کرد: یا رسول الله من مردى پیر و عیالمندم، و آن مال و ثروت ندارم که قرض تو را بگذارم.
سه کرّت پیغمبر این سخن مىفرمود و چنین پاسخ شنود. فقال رسول الله:
سأعطیها رجلا یأخذها بحقّها، لا یقول مثل ما تقول. ثمّ قال: یا علىّ أتقبل وصیّتى، و تقضى دینى، و تنجز موعدى؟! رسول خداى با عباس فرمود: من این وصیّت با مردى مىگذارم که قبول ودیعت مرا اطاعت کند، و حق وصیّت مرا بگذارد، و این سخن نگوید که تو مىگوئى. پس روى با على کرد و آن کلمات را با على بفرمود، فخنقته العبرة و لم یستطع ان یجیبه گریه در گلوى على علیه السّلام گره گشت، چنانکه نتوانست جواب داد، پس بیرون شد، و پس از لحظهاى بازآمد، و عرض کرد: پدر و مادرم فداى تو باد، آنچه فرمان کنى فرمانپذیر باشم.
فقال: رسول الله: یا بلال ائت برایة رسول الله فأتى بها، ثمّ قال: یا بلال ائت ببغلة رسول الله بسرجها و لجامها فأتى بها ثمّ قال: یا علىّ قم فاقبض هذا بشهادة من فى البیت من المهاجرین و الانصار کیلا ینازعک فیه أحد من بعدى. فقام علىّ حتّى استودع جمیع ذلک فى منزله ثمّ رجع. پس رسول خداى بلال را فرمود: تا رأیت پیغمبر و استر آن حضرت را با زین و لجام حاضر ساخت، پس على را فرمود: این جمله را به شهادت این جماعت که حاضرند مأخوذ دار تا پس از من کسى را با تو سخن نباشد. امیر المؤمنین آن اشیا را به خانه خویش برد و مراجعت فرمود.