جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

درآمدن ملک الموت بر پیغمبر

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

گویند: چون ملک الموت به صورت اعرابى رخصت یافت و درآمد گفت: السّلام علیک یا ایّها النّبى خداى ترا سلام مى‏رساند و فرمان داده که بى‏اجازت تو قبض روح تو نکنم. فرمود: مرا با تو حاجتى است که بباشى تا جبرئیل درآید. در این وقت خداى مالک دوزخ را فرمان کرد نیران جهنم را بمیران، و حوریان را حکم فرستاد که خویشتن را به زینت کنند، و ملایک را خطاب کرد که بر صف شوند که روح پیغمبر مى‏رسد و جبرئیل را فرمان رفت که سندسى به حضرت پیغمبر بیاورد.

جبرئیل گریان حاضر حضرت شد، پیغمبر فرمود: اى دوست مرا در چنین وقت تنها گذاشتى. عرض کرد: بشارت باد تو را که مژده آورده‏ام. فرمود: چه مژده‏اى؟

عرض کرد: انّ النّیران قد أخمدت، و الجنان قد زخرفت، و الحور العین قد تزیّنت، و الملائکة قد صفّت لقدوم روحک.

فرمود: اینها نیکوست لیکن سخنى بگوى که به آن دلخوش شوم.

عرض کرد: بهشت حرام است بر انبیا و امّت ایشان، پیش از آنکه تو و امّت تو درآئید.

فرمود: بشارت مرا افزون کن.

عرض کرد: خداى، با تو آن داده که هیچ پیغمبر را عطا نفرموده، همانا حوض‏

کوثر و مقام محمود، و شفاعت قیامت مخصوص تو باشد. چندان از امّت تو را با تو بخشد که تو راضى باشى.

فرمود: این زمان چشم من روشن شد.

آنگاه فرمود: اى ملک موت نزدیک شو و به کار خود باش.