بالجمله چون پیغمبر را بر سریر بخفتند از خانه به درشدند، تا فریشتگان نماز
بگزارند. على علیه السّلام فرماید: پیغمبر روز دوشنبه از جهان به درشد؛ روز دیگر هاتفى از آسمان ندا درداد که اى گروه مسلمین بر پیغمبر خود نماز بگزارید، پس فوج فوج درآمدند، و نماز بگزاشتند. على فرمود که: هیچ کس امامت نکند که او حیّا و میّتا امام شماست و این خاص پیغمبر بود و به روایتى سبب تأخیر دفن آن حضرت هم این بود که یک یک هر قبیله نماز مىگزاشتند.
لاجرم روز دوشنبه از جهان برفت و آخر شب چهار شنبه مدفون گشت، و در این مدّت خاصّه روز سه شنبه ده (10) تن ده (10) تن درمىآمدند، و بر رسول خداى نماز مىگزاشتند، و على علیه السّلام در میان ایشان این آیت تلاوت مىکرد. إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً.(1) و مردم این آیت را قرائت مىکردند و صلوات مىفرستادند. و بیرون مىشدند.
بالجمله على علیه السّلام به یک سوى جنازه بایستاد، و فرمود: اى پیغمبر گرامى رحمت خداى بر تو باد، الها گواهى مىدهیم که او ابلاغ کرد آنچه بر او آمده بود. و شرط نصیحت با امّت به پاى برد. و در راه خدا جهاد کرد تا دین خداى را نامور ساخت، ما را پیرو آن فرماى که بر او فرود شد. و در قیامت میان ما جدائى میفکن. و مردمان (آمین) گفتند.
در این وقت على علیه السّلام بریده را به نزد ابو بکر و عمر فرستاد تا حاضر شوند، و بر رسول خداى نماز گزارند، چون هنوز کار خلافت بر ایشان استوار نبود، اجابت نکردند و ببودند چندانکه پیغمبر را با خاک سپردند. بالجمله صحابه سخن در افکندند که رسول خداى را در کجا دفن کنند، على علیه السّلام فرمود:
بالجمله صحابه سخن درافکندند که رسول خداى را در کجا دفن کنند، على علیه السّلام فرمود: هیچ زمین نزد خدا گرامىتر از آن نیست که پیغمبر خود را مقبوض داشته، پس پیغمبر را بدان موضع حمل دادند. و در مدینه دو گونه حفار بود یک تن ابو عبیدة بن الجرّاح. و او از بهر مهاجرین گور شامى مىکرد و آن شق ارض بود. و دیگر ابو طلحه انصارى از بهر انصار حفر قبر مىکرد، و لحد مىپرداخت. عباس کس به طلب هر دو تن فرستاد و گفت: الها هر کدام لایقتر است از بهر پیغمبر خود حاضر
کن. چون ابو عبیده حاضر سقیفه بود و نتوانست حاضر شد، ابو طلحه برسید و حفر قبر کرد، و لحد بپرداخت.
نیمشب چهار شنبه پیغمبر را در کنار قبر نهادند و از طرف پاى قبر درآوردند. به روایتى چون على علیه السّلام جسد مطهّر را در لحد جاى داد گفت: اللهمّ هذا أوّل العدد، و صاحب الأبد، نورک الّذى قهرت به غواسق الظّلم، و بواسق العدم، و جعلته بک و منک و الیک و علیک دالّا دلیلا روحه نسخة الاحدیّة فى اللّاهوت، و جسده صورة معانى الملک و الملکوت، و قلبه خزانة الحىّ الّذى لا یموت، طاوس الکبریاء و حمام الجبروت.
حدیث کردهاند که على و عباس و عقیل و اسامه و فضل و قثم و شقران و اوس و به روایتى عبد الرّحمن بن عوف در قبر درآمدند قطیفه حمراء که در فتح مکّه مأخوذ پیغمبر گشت و آن را گاه فراش مىفرمود و گاه زیرپوش مىساخت و وقتى بر دوش مىکشید به دست شقران فراش سعه قبر گشت. چه به روایتى وصیّت پیغمبر بود که فرمود آن قطیفه را فراش قبر کنند؛ زیرا که خداوند زمین را بر جسد انبیاء مسلط نکند. بعضى از علما گویند: این صفت خاص پیغمبر بود.
بالجمله لحد را با نه (9) خشت بپوشانیدند و در خشت آخر قطیفه را برآوردند و آخر کس على علیه السّلام بود که از قبر برآمد اگر چه استوار ندارم، به روایتى قثم بن عباس آخر کس بود و از او حدیث کنند که دیدم پیغمبر لبهاى مبارک را جنبش مىداد گوش فراداشتم مىفرمود: ربّ امّتى ربّ امّتى؛ و جماعتى نیز ناسنجیده گویند مغیرة بن شعبه انگشترى خویش عمدا در قبر انداخت و به این دست آویز به قبر دررفت و قدم آن حضرت را مس نمود و بیرون شد و گفت: عهد من با رسول خداى از همه نزدیکتر است. و این حدیث را محققان استوار ندارند و گویند: على را از درآمدن به قبر دفع داد و خود انگشترى او را برآورد. و هم گفتهاند: چون این قصه را از مغیره به على آوردند فرمود: او را مانند این امر قدرت نبود.
بالجمله مدینه را ظلمت فروداشت تا آنگاه که از کار دفن بپرداختند از پس آن بر فراز خشتها خاک بریختند و قبر را مسطح یا مربع و به روایتى مسنّم برآوردند و به اندازه شبرى ارتفاع دادند و آب بر فراز بپاشیدند و این هنگام على روى به جانب قبر فرا داشت و فرمود: انّ الصّبر لجمیل الّا عنک، و انّ الجزع لقبیح الّا علیک، و انّ
المصاب بک لجلیل، و انّه قبلک و بعدک لجلل.
حدیث کردهاند که: هنگامى که على مسحاتى در دست داشت و قبر رسول خداى را مستوى مىفرمود، مردى درآمد و گفت: کار خلافت بر ابو بکر استقرار یافت و مردم را با او بیعت کردند و انصار به وخامت اختلاف کلمه دستخوش خذلان گشتند و جماعت طلقا از بیم آنکه امر خلافت بر شما تقریر یابد ابو بکر را به خلافت سلام دادند. على علیه السّلام طرف مسحاة را بر ارض استوار داشت و دست بر فراز مسحاة گذاشت و فرمود: بسم الله الرّحمن الرّحیم أ لم أحسب النّاس أن یترکوا أن یقولوا آمنّا و هم لا یفتنون و لقد فتنّا الّذین من قبلهم فلیعلمنّ الله الّذین صدقوا و لیعلمنّ الکاذبین، أم حسب الّذین یعملون السّیّئات أن یسبقونا ساء ما یحکمون.
مع القصه چون از تسویه قبر بپرداختند مردمان همگروه از کنار قبر به در خانه فاطمه علیه السّلام آمدند و تسلیت و تعزیت بگفتند. فاطمه فرمود: رسول خداى را به خاک سپردید؟ عرض کردند: چنین کردیم. فرمود شما را چگونه دل داد که بر زبر آن جسد پاک خاک بریختند نه او نبىّ الرّحمة و مصداق لولاک لما خلقت الافلاک بود. گفتند:
یا ابنة رسول الله ما نیز مصیبت زده و غمناکیم لکن از حکم خداى گریز نیست. پس فاطمه سخت بگریست و به زیارت قبر پدر شتافت و مشتى از خاک مرقد برگرفت و بر دیدگان گذاشت و بسیار نالید و بزارید و این بیت قرائت کرد.
ما ذا علىّ من شمّ تربة أحمدا
أن لا یشمّ مدى الزّمان غوالیا(2)
صبّت علىّ مصائب لو أنّها
صبّت على الایّام صرن لیالیا
بعضى سخن بر این دارند که گوینده این شعر امیر المؤمنین است و فاطمه در زیارت قبر پدر قرائت فرمود؛ و این دو بیت منسوب به فاطمه است:
نفسى على زفراتها محبوسة
یا لیتها خرجت مع الزّفرات
لا خیر بعبدک فى الحیوة و انّما
أبکى مخافة أن تطول حیاتى
1) سوره احزاب، آیه 56: خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود مىفرستد، اى مؤمنان بر او درود بفرستید و سلام کنید (و تسلیم او باشید).
2) غوالى: جمع غالیه است (س).