قاضى بدر الدّین، نام بعضى از اسبهاى رسول خداى را به نظم کرده و این شعر را انشاد نموده است:
الخیل سکب لحیف سبجة ظرب لزاز مرتجز ورد لها سرر
اول: سکب، و آن نخستین اسبى است که پیغمبر بخرید به ده (10) اوقیه از اعرابى که یک تن از بنى فزاره بود و بر آن جهاد فرمود، و این نام خود بر آن نهاد، چه از نخست «ضرس» نام داشت، پیشانى و دست و پایش سفید بود و مطلق الیمین بود و بر آن مسابقت کرد و پیشى گرفت.
دویم: مرتجز، و آن را از مردى اعرابى و هو سواد بن الحارث بن ظالم، از جماعت
بنى مرّه یا مزدلفه و به روایتى بنى تمیم بود بخرید و اعرابى منکر شد و از پیغمبر گواه طلبید، خزیمة بن ثابت شهادت داد و ذو الشّهادتین لقب یافت و این اسب سفید بود.
سیم: لزاز، و آن را مقوقس به هدیه فرستاد و پیغمبر بسیار وقت بر آن مىنشست.
چهارم: لحیف و آن را ربیعة بن ابى البراء هدیه کرد و پیغمبر چند شتر او را عطا داد.
پنجم: ورد، آن را تمیم دارى هدیه کرد، پیغمبر به عمر بن الخطّاب عطا فرمود و او به یک تن از مجاهدین داد تا بر آن جهاد کند، دیگر باره خواست از آن کس بخرد پیغمبر فرمود: چیزى را که به صدقه دادى دیگر بر آن عود مکن. قال رسول الله: لا تشتره لا تعد فی صدقتک و إن أعطیکها فإنّ العائد فی صدقته کالکلب یعود فی فیئه.
ششم: مقدام.
هفتم: ظرب، آن را فروة بن عمرو الجذامى به هدیه داد.
هشتم: ملاوح، و آن را نخست ابو بردة بن تیار داشت.
نهم: سبجه، و آن فرسى اشقر بود از مردى اعرابى از قبیله جهینه به ده (10) شتر خرید، بدان مسابقت مىفرمود و پیشى مىجست و شاد مىگشت.
دهم: بحر، آن را از بازرگانان یمن بخرید، و سه نوبت بر این اسب مسابقت کرد و پیشى بگرفت، رسول خداى دست مبارکش بر پیشانى او فرود آورد و فرمود: «ما انت الّا بحر» پس به این نام معروف شد، زین آن دودفّه لیف خرما بود.
یازدهم: ابلق، و آن دو رنگ بود.
دوازدهم: ذو العقّال(1)
سیزدهم: ذو اللّمه.
چهاردهم: مرنجل- به کسر جیم-.
پانزدهم: مرواح، آن را جماعتى از بنى مذحج هدیه فرستادند.
شانزدهم: سرحان.
هفدهم: یعسوب؛ امیر النّحل و ذکرها.
هجدهم: یعبوب، و آن اسبى سریع بود که سهل و نرم همىدوید از این روى این
نام یافت.
نوزدهم: نجیب.
بیستم: ادهم؛ اسبى را گویند که سیاهى آن بر سفیدى فزونى کند.
بیست و یکم: شجا.
بیست و دویم: سجل.
بیست و سیم: طرب.
بیست و چهارم: مندوب.
بیست و پنجم: ضرمن، و این نام به سبب شدّت دویدن یافت.
انس بن مالک گوید: بعد از زنان احبّ اشیاء نزد پیغمبر، اسب بود و در میان اسبان آنکه اشقر(2) و ارثم(3) و اقرح(4) و محجل(5) و مطلق الیمین بود نیکتر مىداشت، این شعر از ابن عبّاس است که در مدح اسبان انشاد کند:
أحبّوا الخیل و اصطبروا علیها
فانّ العزّ فیها و الجمالا
اذا ما الخیل ضیّعها اناس
ربطناها فاشرکت العیالا
نقاسمها المعیشة کلّ یوم
و نکسوها البراقع و الحلالا
حدیث کنند که ملائکه در هیچ لهوى حاضر نشوند الّا لهو مردان با زنان خود و لهو مسابقت اسبان و دیگر تیراندازى.
1) ذو العقّال: مرضى است که در پاى اسب پیدا شود (س).
2) اشقر: اسب سرخ موى.
3) ارثم: اسبى که سر بینى آن سپید باشد یا اسبى که لب بالائین آن سپید باشد.
4) اقرح: اسبى که تمام دندانهاى آن روئیده باشد. گویند: در سال پنجم از سن، اسب چنین مىشود.
5) محجل: اسبى را گویند که دست و پایش سپید باشد، یا اینکه فقط دو دست یا دو پایش سفید باشد.