قیس بن عاصم المنقرى با وفد بنى تمیم بر رسول خداى درآمد، و بر حسب فرمان غسل کرده به حضرت شتافت و عرض کرد: یا رسول الله، مرا موعظتى فرما.
قال: یا قیس انّ مع العزّ ذلّا و انّ مع الحیوة موتا؛ و انّ مع الدّنیا آخرة، و انّ لکلّ شىء حسیبا؛ و على کلّ شىء رقیبا، و انّ لکلّ حسنة ثوابا و لکلّ سیّئة عقابا، و انّ لکلّ اجل کتابا و انّه
یا قیس لا بدّ لک من قرین یدفن معک و هو حىّ(1) و تدفن معه و انت میّت، فان
کان کریما اکرمک، و ان کان لئیما اسلمک، لا یحشر الّا معک، و لا تحشر الّا معه، و لا تسال الّا عنه و لا تبعث الّا معه. فلا تجعله الّا صالحا، فانّه ان کان صالحا لم تأنس الّا به و ان کان فاحشا لا تستوحش الّا منه و هو عملک.
اى قیس! عزّت با ذلّت هم آغوش، و زندگانى با مرگ همدوش مىرود، همانا از پس دنیا عقبى درآید و هر چیز به معرض حساب گذرد، نیکوئیها را پاداش و کردارهاى زشت را کیفر فرا آید.
اى قیس! ناچار قرینى را با تو در خاک سپارند، او زنده باشد و تو مرده باشى اگر او نیکو باشد تو را نیک بدارد، و اگر نه به دست عقاب و نکال سپارد، محشور نشوى الّا با او، انگیخته نگردى الّا با او، و از تو پرسش نکنند جز از او- همانا آن قرین اعمال تو باشد- پس آن را جز صالح مخواه، چه اگر صالح است آسایش تو در مؤانست با اوست، و اگر نه تمام وحشت و دهشت از او بینى.
چون سخن بدین جا رسید قیس عرض کرد: یا رسول الله اگر این سخن به نظم شود ما را فخرى باشد؟ از میان صحابه مردى که صلصال نام داشت برخاست و اجازت یافته این شعر انشاد کرد:
تخیّر قرینا من فعالک إنّما
قرین الفتى فی القبر ما کان یفعل
فلا بدّ للإنسان من أن یعدّه
لیوم ینادى المرء فیه فیقبل
فإن کنت مشغولا بشیء فلا تکن
بغیر الّذی یرضى به الله تشغل
فما یصحب الإنسان من بعد بعثه
و من قبله إلّا الّذی کان یعمل
ألا إنّما الإنسان ضیف لأهله
یقیم قلیلا عندهم ثمّ یرحل
1) متن چاپ سنگى: و هو حقّ.