چون رسول خداى صفت جاهل را براى شمعون بن لاوى به پاى برد، عرض کرد: یا رسول الله علامت اسلام چیست؟ فرمود: علامت اسلام: ایمان و علم و عمل است.
عرض کرد: علامت این هر سه چیست؟ فرمود: علامت ایمان چهار چیز است:
اقرار به وحدانیت خدا، و ایمان به کتب خدا، و ایمان به پیغمبران خدا. و علامت علم نیز چهار است: علم به خدا و علم به محبّت خدا و علم به امانت خدا و حفظ آن تا هنگام اداى آن. و عمل نیز چهار است: نماز و روزه و زکاة و اخلاص.
این هنگام شمعون عرض کرد: یا رسول الله مرا خبر ده از علامت صادق، و
علامت مؤمن، و علامت صابر، و علامت تائب، و علامت شاکر، و علامت خاشع، و علامت صالح، و علامت ناصح، و علامت موقن، و علامت مخلص، و علامت زاهد، و علامت نیکوئىکننده، و علامت تقى، و علامت متکلّف، و علامت ظالم، و علامت مرائى، و علامت منافق، و علامت حاسد، و علامت مسرف غافل، و علامت کسلان، و علامت کذّاب، و علامت فاسق، و علامت خائن. فقال رسول الله صلّى الله علیه و آله:
امّا علامة الصّادق فاربعة: یصدق فى قوله، و یصدق وعد الله و وعیده، و یوفی بالعهد، و یجتنب الغدر.
و امّا علامة المؤمن: فانّه یرأف و یرحم و یفهم و یستحیى.
و امّا علامة الصّابر، فاربعة: یصبر على المکاره، و العزم فى اعمال البرّ، و التّواضع و الحلم.
و امّا علامة التائب، فاربعة: النّصیحة لله فى عمله، و ترک الباطل و لزوم الحقّ، و الحرص على الخیر.
و امّا علامة الشّاکر، فاربعة: الشّکر فی النّعماء، و الصّبر فى البلاء، و القنوع بقسم الله، و لا یحمد و لا یعظّم الّا الله.
و امّا علامة الخاشع، فاربعة: مراقبة الله فی السّرّ و العلانیة، و رکوب الجمیل و التّفکر لیوم القیمة، و المناجات لله.
و امّا الصّالح فاربعة: یصفى قلبه، و یصلح عمله و یصلح کسبه، و یصلح اموره کلّها.
و امّا علامة النّاصح، فاربعة: یقضى بالحقّ، و یعطى الحقّ من نفسه و یرضى للنّاس ما یرضاه لنفسه و لا یعتدى لاحد.
و امّا علامة الموقن، فستّة: ایقن بانّ الله حق فآمن به، و ایقن بانّ الموت حقّ فحذره، و ایقن بانّ البعث حقّ فخاف الفضیحة، و ایقن بانّ الجنّة حقّ فاشتاق الیها، و ایقن بانّ النّار حقّ فطهّر سعیه للنّجاة منها، و ایقن بانّ الحساب حقّ فحاسب نفسه.
و امّا علامة المخلص، فاربعة: یسلّم قلبه و یسلّم جوارحه، و بذل خیره و کفّ شرّه.
و امّا علامة الزّاهد، فعشرة: یزهد فى المحارم، و یکفّ نفسه، و یقیم فرائض ربّه، فان کان مملوکا احسن الطّاعة و ان کان مالکا احسن المملکة، و لیس له محمیة و لا حقد، یحسن الى من اساء الیه و ینفع من ضرّه و یعفو عمّن ظلمه، و یتواضع لحقّ الله.
و امّا علامة البارّ، فعشرة: یحبّ فى الله، و یصاحب فى الله، و یفارق فى الله و یغضب فى الله، و یرضى فى الله، و یعمل لله، و یطلب الیه، و یخشع لله خائفا، مخوفا طاهرا، مخلصا، مستحییا، مراقبا و یحسن فى الله.
و امّا علامة التّقى، فستّة: یخاف الله و یحذر بطشه و یمسى و یصبح کانّه یراه لا تهمّه الدّنیا و لا یعظم علیه منها شىء لحسن خلقه.
و امّا علامة المتکلّف فثلث: الجدال فیما لا یعنیه، و ینازع من فوقه، و یتعاطى ما لا ینال.
و امّا علامة الظّالم، فاربعة: یظلم من فوقه بالمعصیة، و یملک من دونه بالغلبة و یبغض الحقّ و یظهر الظّلم.
و امّا علامة المرائى، فاربعة: یحرص فى العمل لله اذا کان عنده احد، و یکسل اذا کان وحده، و یحرص فى کلّ امره على المحمدة، و یحسن سمته بجهده.
و امّا علامة المنافق، فاربعة: فاجر دخله، یخالف لسانه قلبه، و قوله فعله، و سریرته علانیته، فویل للمنافق من النّار.
و امّا علامة الحاسد، فثلث: الغیبة و التّملّق و الشّماتة بالمصیبة.
و امّا علامة المسرف، فاثنان: الفخر بالباطل و یأکل ما لیس عنده.
و امّا علامة الغافل فاربعة: العمى و السّهو و اللهو و النّسیان.
و امّا علامة الکسلان، فاربعة: یتوانى حتّى یفرّط، و یفرط حتّى یضیّع، و یضیّع حتّى یأثم و یضجر.
و اما علامة الکذّاب، فاربعة: ان قال لم یصدق، و ان قیل له لم یصدّق، و النمیمة و البهت.
و امّا علامة الفاسق، فاربعة: اللهو و اللّغو و العدوان و البهتان.
و امّا علامة الجابر، فاربعة: عصیان الرّحمن و اذى الجیران و بغض القرآن و القرب الى الطّغیان.
رسول خدا فرمود:
مرد صادق را چهار نشان است: سخن به صدق کند، و احکام حقّ را در بیم و امید به صدق داند، و به عهد وفا کند و از نیرنگ دور باشد.
و مؤمن را چهار نشان باشد: رأفت و رحمت و فهم و حکمت و حیاء.
و صابر را چهار نشان است: تحمّل بر مکروهات، و قصد در مبرّات، و تواضع، و علم.
و تائب را چهار نشان است: خلوص عمل در راه خدا، و ترک باطل و مواظبت در کار حق، و حرص بر کار خیر.
و شاکر را چهار نشان است: شکر در نعمت، و صبر بر محنت، و بدانچه خداى داده قناعت کردن، و خاص داشتن خداى را بهر سپاس گذاشتن.
و خاشع را چهار نشان است: توجّه با یزدان درع یان و نهان، و غلبه دادن نفس را بر نیکوییها و تفکّر از براى روز جزا، و مناجات در حضرت آله.
و صالح را چهار نشان است: قلب را صافى کند و عقل را پسنده آرد، و کسب را از در حلال جوید و امور خویش را اصلاح کند.
و ناصح را چهار نشان است: حکم به راستى کند و نفس را به راستى گمارد و از براى مردم آن خواهد که از براى خود خواهد، و با هیچ کس طریق عداوت نسپرد.
و موقن را شش نشان است: یقین داند شناس خدا حقّى است مر خداى را، پس ایمان آرد، یقین داند مرگ را و بیم کند، یقین داند انگیختن از خاک را و از رسوائى در قیامت باک دارد، یقین داند بهشت را و در طلب آن بکوشد، یقین داند دوزخ را و در رهائى از آن ساعى گردد، یقین داند روز حساب را و به حساب خویشتن خود برسد.
و مخلص را چهار نشان است: قلب را صفت سلم و سلامت دهد و جوارح را از کار نکوهیده بازدارد و نیکوییها را پراکنده کند، و از شرّ دست بازگیرد.
و زاهد را ده نشان است: از محرمات بپرهیزد و از معاصى نفس را بازدارد، واجبات خداى را بر پاى کند، اگر مملوک است به حسن طاعت پردازد، و اگر مالک است عمارت مملکت آغازد و او را حقد و حسد نباشد، نیکو کند به جاى بدى و سود بخشد در ازاى زیان، از آنکه ظلم بیند معفو دارد و با هر که دیدار کند فروتنى فرماید.
و علامت بارّ ده چیز است: حبّ او و بغض او و مصاحبت او و مفارقت او و غضب او و رضاى او و عمل او و طلب او و فروتنى او و نیکوئى او همه در راه خدا و از بهر خداست.
و علامت تقى شش چیز است: خوف از خدا و حذر کردن از خشم خدا، و صبح کند و شام کند بدان سان که گوئى خداى را نگران است، و دنیا او را به بند نیارد، و حطام دنیوى در چشم او بزرگ ننماید.
و متکلّف(1) را سه نشان است: در چیزى که او را سود نبخشد مجادلت اندازد، و با زبردست خود به منازعت برخیزد. و دست فرا برد بدانچه دسترس نخواهد داشت.
و ظالم را چهار نشان است: با زبردست خود از در عصیان بیرون شود، و زیردست را با غلبه مقهور نماید، و با کار حقّ عداوت آغازد و ظلم را ظاهر سازد.
و مرائى(2) را چهار نشان است: در نزد مردم حریص در عبادت باشد و چون تنها باشد کار به کسالت اندازد، همىخواهد که در هر کارش ستایش کنند که نام و نشان او را به محاسن عمل فزایش دهند.
و منافق را چهار نشان است: درونش دروغ زن و بىفرمان است، و دلش مخالف زبان است، و گفتارش با کردارش و پنهانش با آشکارش آشنا نباشد پس واى بر منافق.
و حاسد را سه نشان است: چون حاضر نباشى غیبت آغازد، و چون درآئى آغاز ضراعت سازد و هنگام مصیبت شماتت کند.
و مسرف را دو نشان است: ثروت خویش را به کارى که سود نبخشد بذل کند و فخر داند، و بهاى چیزى که هنوز به دست نکرده به وام گیرد و بخورد.
و غافل را چهار نشان است: کورى در طریق دین، و عدم خضوع در مسالک یقین و طلب لهو و لعب و نسیان از فرمان یزدان.
و کسلان را چهار نشان است: در امتثال امر اهمال کند تا مقصر شود، و در انجام امر افراط کند چندان که ضایع بگذارد و تضییع امر کند چندان که گناهکار گردد. و هنگام اداى عبادت تنگدل شود.
و کذّاب را چهار نشان است: چون سخن کند دروغ زند، و چون سخن از کس بشنود به دروغ دارد، و سخن چین باشد و از بهتان زبان کشیده ندارد.
و فاسق را چهار نشان است: همواره از پى لهو و لعب رود، و امور نکوهیده بىفایده را مرتکب شود، دست از مخاصمت و مبارات بازندارد و مردم را به تهمت و بهتان بیازارد.
و جابر را چهار نشان است: در حضرت یزدان طریق عصیان سپارد، و پناهندگان و همسایگان را بیازارد، و قرآن را نکوهیده دارد و با طغیان تقرّب جوید.
چون سخن بدین جا رسید شمعون عرض کرد: قلب مرا شفا دادى، و چشم مرا بینا فرمودى و طریق هدایت بنمودى.
1) متکلّف: کسى که چیزى را بر خود بندد.
2) مرائى: ریاکار.