إنّ لکلّ شیء شرفا، و إنّ شرف المجالس ما استقبل به القبلة: همانا از براى هر چیز شرفى است و شرف مجالس آن است که رو با روى قبله باشد.
من أحبّ أن یکون أعزّ النّاس، فلیتّق الله. و من أحبّ أن یکون أقوى النّاس، فلیتوکّل على الله. و من أحبّ أن یکون أغنى النّاس، فلیکن بما فی ید الله أوثق منه بما فی یده. فرمود: کسى که خواهد عزیزتر از مردمان باشد، باید از خداى بیم دارد.
و کسى که خواهد نیرومندتر از مردم باشد، باید کار خود به خداوند بازگذارد، و کسى که خواهد غنىتر از مردم باشد، باید بدانچه در راه خدا بذل مىکند به زیادت
از خود داند از آنچه با خود دارد.
آنگاه فرمود: اگر خواهید شما را از شرار ناس آگهى دهم؟ گفتند: چنین باشد. قال:
من اکل وحده و منع رفده، و جلد عبده. فرمود: کسى که یک تنه مائده نهد و مهمان را دفع دهد، و عبد از آسیبش نرهد.
آنگاه فرمود: اگر خواهید به بدترین از این کس آگهى دهم؟ عرض کردند: بلى، یا رسول الله. قال: من لا یقیل عثرة، و لا یقبل معذرة. فرمود: آن کس که بر لغزش مردم نبخشد، و عذر کس نپذیرد.
پس فرمود شما را به بدتر از این آگهى دهم؟ عرض کردند: آرى اى پیغمبر خدا.
قال: من لا یرجى خیره، و لا یؤمن شرّه. فرمود: آن کس که به خیرش امید نتوان بست، و از شرّش ایمن نتوان بود.
دیگر بار فرمود: شما را به بدتر از این کس خبر دهم؟ عرض کردند: روا باشد.
قال: من یبغض النّاس و یبغضونه. کسى که دشمن بدارد مردم را و در خشم باشد و مردم نیز از او خشمگین باشند.
آنگاه فرمود: انّ عیسى قام خطیبا فى بنى اسرائیل فقال: یا بنى اسرائیل لا تکلّموا بالحکمة عند الجهّال، فتظلموها، و لا تمنعوها اهلها فتظلموهم، و لا تظلموا و لا تکافئوا ظالما فیبطل فضلکم. یا بنى اسرائیل الامور ثلثة: امر بین رشده فاتّبعوه، و امر بیّن غیبه فاجتنبوه؛ و امر اختلف فیه فردّوه إلى الله: همانا عیسى در میان بنى اسرائیل بر پاى شد و فرمود: اى جماعت با جاهلان از در حکمت سخن مکنید، و ظلم با حکمت روا مدارید، و رموز حکمت را از أهل حکمت دریغ مدارید، و اهل حکمت را مظلوم نخواهید و ظالم مباشید، و مبارات با ظالم مکنید که فضیلت شما برخیزد و فضل شما برود. اى بنى اسرائیل امور بر سه گونه است: أمرى که رشد و صلاح آن روشن است بپذیرید و پیروى کنید، و از امرى که معایب آن ظاهر است کناره جوئید، و سه دیگر امرى است که آلوده شک و ریب است آن را با خداى تفویض دارید.
آنگاه رسول خدا فرمود: أیّها النّاس إنّ لکم معالم فانتهوا إلى نهایتکم، إنّ المؤمن بین مخافتین: أجل قد مضى لا یدری ما الله صانع فیه، و أجل قد بقی لا یدری ما الله قاض فیه، فلیأخذ العبد لنفسه من نفسه، و من دنیاه لآخرته، و من الشّبیبة قبل الکبر،
و من الحیوة قبل الموت. و الّذی نفسی بیده ما بعد الموت من مستعتب، و ما بعد الدّنیا دار إلّا الجنّة و النّار:
اى مردمان همانا از بزرگان دین و ائمه طاهرین از براى شما علامتها نصب شده پس بدیشان پناهنده شوید، همانا مؤمن را از دو روز اندیشه باید بود: نخست روزى که گذشته و نداند خداوند بر او چه نوشته. و دیگر روزى که از پى درمىآید و نداند خداوند در حق او چه حکم مىفرماید. پس باید هر بنده کار خویش را خویشتن بسازد و از دنیا به آخرت پردازد، و از جوانى تهیه پیرى کند، و در حیات اعداد مرگ فرماید. سوگند به آن خداى که جان من به دست قدرت اوست که نیست بعد از مرگ هلاکتى و نه بعد از دنیا سرائى، مگر بهشت و دوزخ.