قال: تعلّموا العلم، فإنّ تعلّمه حسنة، و مدارسته تسبیح، و البحث عنه جهاد، و تعلیمه من لا یعلمه صدقة، و بذله لأهله قربة لأنّه معالم الحلال و الحرام، و سالک بطالبه سبیل الجنّة، و مونس فی الوحدة، و صاحب فی الغربة، و دلیل على السّرّاء و الضّرّاء، و سلاح على الأعداء، و زین الأخلّاء، یرفع الله به أقواما و یجعلهم فى الخیر أئمّة، یقتدى بهم، ترمق أعمالهم، و تقتبس آثارهم، و ترغب الملائکة فی خلّتهم، لأنّ العلم حیوة القلوب، و نور الأبصار من العمى، و قوّة الأبدان من الضّعف، و ینزّل الله حامله منازل الأخیار و یمنحه مجالسة الأبرار فی الدّنیا و الآخرة.
بالعلم یطاع الله و یعبد، و بالعلم یعرف الله و یوحّد، و به توصل الأرحام، و یعرف الحلال و الحرام، و العلم إمام العقل.
مىفرماید: فراگیرید علم را که فرا گرفتنش ثوابى بزرگ باشد، و مدارست(1) آن ذکر جهان آفرین، و مباحثه در آن جهاد در دین است، آموزگارى آن صدقه با حاجتمند، و آموختن آن مر اهلش را قربت با خداوند، چه علم، حلال و حرام را
بادید کند، و طالبش را به جنّت برساند، در تنهائى قبر مؤانست جوید، و در غربت قیامت مصاحبت کند، راهنماى سود و زیان است و دفع دشمن را تیغ و سنان، و این علم زینت دوستان خداست. و بدین علم خداوند رفعت و مکانت دهد مردمى را که مىگرداند ایشان را در طریق خیر ائمه هدى، تا مردمان اعمال ایشان را نگرند و بدیشان اقتدا کنند، و فریشتگان به دوستى ایشان رغبت نمایند؛ زیرا که علم زندگى دلها و روشنى چشمها، و نیروى تنهاست، و خداوند عالم را به مردم اخیار فرود آرد، و با نیکان بنشاند، هم در دنیا و هم در عقبى.
خداوند با علم مطاع و معبود گردد، و به دستیارى علم شناخته شود، و یکتائى او آشکار گردد. و به هدایت علم رعایت رحم توان جست و حلال از حرام توان دانست، و علم پیشواى عقل است چه علم بیرون عالم امکانى و عقل عالم کیانى است.
بالجمله چون تعریف علم به پاى رفت، در شناس عقل فرمود:
و العقل یلهمه الله السّعداء، و یحرمه الأشقیاء و صفة:
العاقل أن یحلم عمّن جهل علیه، و یتجاوز عمّن ظلمه، و یتواضع لمن هو دونه، و یسابق من فوقه فی طلب البرّ، و إذا أراد أن یتکلّم تدبّر، فإن کان خیرا تکلّم فغنم، و إن کان شرّا سکت فسلم، و إذا عرضت له فتنة استعصم بالله و أمسک یده و لسانه، و إذا راى فضیلة انتهز بها، لا یفارقه الحیاء، و لا یبدو منه الحرص، فتلک عشر خصال یعرف به العاقل.
مىفرماید: خداوند سعدا را به عقل ملهم مىدارد، و اشقیا را محروم مىگذارد، و عاقل به ده چیز شناخته شود:
حلم کند از جاهلى که با وى درآویزد و درگذرد از آنکه ستم بیند، با زیردستان به تواضع کوشد و با زبردستان در نیکوئى سبقت جوید، و چون خواهد سخن کند نیک براندیشد، اگر در کار خیر است بگوید و غنیمت داند، و اگر در کار شرّ است خاموشى گزیند و لب بربندد، و سالم ماند، و اگر داهیه(2) و خطبى رخ نماید به حضرت آله پناه جوید، و دست و زبان را نگاهدارد، و اگر فضیلتى نگرد در ادراک آن عجلت کند، هرگز حیا از او دور نشود، و حرص در وى ظاهر نگردد.
آنگاه در شناس جاهل فرمود:
و صفة الجاهل أن یظلم خالطه، و یتعدّى على من هو دونه، و یتطاول على من هو فوقه، کلامه بغیر تدبّر، إن تکلّم أثم و إن سکت سها، و إن عرضت له فتنة سارع إلیها فأردته، و إن راى فضیلة أعرض و أبطأ عنها، لا یخاف ذنوبه القدیمة، و لا یرتدع فیما بقی من عمره من الذّنوب، یتوانى عن البرّ و یبطئ عنه غیر مکترث لما فاته من ذلک أو ضیّعه، فتلک عشر خصال من صفة الجاهل الّذی حرّم العقل.
مىفرماید: جاهل به ده چیز شناخته شود: با هر که مخالطت کند طریق ظلم سپرد، و با زیردست تعدّى کند و از زبردست برترى جوید، مقالات او از در اندیشه نباشد، اگر سخن کند عاصى شود و اگر خاموش نشیند به راه غفلت رود، و اگر داهیهاى روى کند به سوى آن شتاب گیرد تا عرضه هلاک گردد و اگر فضیلتى رخ نماید روى برتابد، و از گناهان گذشته بیمناک نباشد، و آنچه از زندگانى به جاى مانده دست از گناه بازنگیرد، و در کار نیک بطىء(3) باشد بىآنکه آنچه از او گذشته و ضایع گذاشته باکى و اندوهى دارد، این جمله صفت جاهلان است که از عقل محروم ماندهاند.
1) مدارست: مذاکره و مباحثه.
2) داهیة: مصیبت، حادثهاى که غیر ملائم باشد.
3) بطىء: کند.