جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

من کلمات قصاره (نقل من مروج الذّهب بعضها)

زمان مطالعه: 7 دقیقه

البلاء موکّل بالنّطق: سخن کردن نابهنجار مورث دواهى(1) است.

الحرب خدعة: در جهاد با دشمن حیلت کردن روا باشد.

العائد فی هبته کالکلب یعود فی قیئه. کسى که جودى فرماید و در طلب اخذ آن برآید، سگى را ماند که به قى کرده خود بازگردد.

أحشوا التّراب فی وجوه المدّاحین: خاک بر روى کسانى بزنید که شما را بدانچه داراى آن نیستید ثنا گویند.

مطل الغنیّ ظلم: مردم دولتمند که وعده عطا را به مماطله اندازند ظالم باشند.

الارواح جنود مجندة: فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف: ارواح روز نخست مجتمعا مخلوق شد، چه سعید و چه شقى، آنان که از در مجانست شناساى یکدیگر بودند هم در این جهان مؤالفت افکندند، و منکرین یکدیگر مخالفت انداختند.

رأس الحکمة معرفة الله: بهترین دانشها معرفت خداست.

لا تجنى على المرء الّا یده: جنایت بر مرد نمى‏بندد مگر دست او و کردار او.

لیس الخبر کالمعاینة: هرگز اصغاى خبر چون مشاهده استوار نباشد.

الشّدید من غلب نفسه: نیرومند آن کس است که بر نفس خویش غلبه جوید.

بورک لامّتى فى بکورها: مبارک است امّت مرا که بامدادان در طلب حوائج برخیزند.

ساقى القوم آخرهم شرابا: حقّ سقایت آن کس بگذارد که قوم را بر خود مقدم‏

بدارد.

و لو بغى جبل على جبل لذلّ الباغى منهما ابدا: و اگر کوهى بر کوهى بغى و طغیان کند، هرآینه باغى مندک(2) گردد، تا مردم ظالم را چه رسد.

خیر المال عین ساهرة لعین نائمة: بهترین مال چشمه جارى است از براى صاحبش.

السّلام مرآت المسلم: مبادرت سلام نمایش صفاى قلب مسلم است.

المرء کثیر باخیه: مرد به اتّفاق برادر و جلب قلوب برادران دینى بزرگ شود.

الید العلیا خیر من ید السّفلى: دستى که عطا کند بهتر از دستى است که اخذ عطا نماید.

الاعمال بالنّیّات: نیک و بد عمل مربوط به نیّت عامل است.

اىّ داء ادوى من البخل؟ کدام عیب زشت‏تر از بخل است؟

الحیاء خیر کلّه: صفت حیا از همه جهت نیکوست.

الخیل معقود بنواصیها الخیر: با پیشانى اسبها خیر بسته شده است.

عدّة المؤمن کأخذ بالید: مؤمن چون وعده کند وفاى آن چنان واجب شود که گوئى به قرض گرفته است.

عفو الملوک بقاء للملک: عفو پادشاهان از گناه‏کردگان حضرت خود، سبب بقاى پادشاهى است.

ارحم من فى الارض، یرحمک من فى السّماء: رحم کن بندگان خداى را تا خداوند بر تو رحم کند.

صاحب المکر و الخدیعة فى النّار: هر کس به حیلت و خدیعت کار کند جایگاه خود از نار کند.

المرء مع من احبّ، و له ما اکتسب: مرد محشور با کسى است که دوست مى‏دارد و از براى اوست هر نیک و بد که کسب مى‏کند.

لیس منّا من لم یرحم صغیرنا، و یعرف حقّ کبیرنا: از ما نیست کسى که صغیر ما را رحم نکند، و حق کبیر ما را نداند.

المستشار مؤتمن: کسى را که از او طلب مشورت کنند باید خیانت نکند.

من قتل دون ماله فشهید: کسى که براى حفظ مال از تصرّف بیگانه کشته شود درجه شهید دارد.

لا یحلّ لمؤمن ان یهجر اخاه فوق ثلث: روا نیست از براى مؤمن که زیاده از سه روز از برادر خود دورى کند.

الدّال على الخیر کفاعله: آن کس که کسى را دلالت بر خیر کند، درجه آن یابد که فاعل خیر باشد.

الولد للفراش و للعاهر الحجر: یعنى فرزند از براى صاحب فراش است که شوهر زن باشد، و زانى را از آن بهره نیست- چنانکه در جاهلیّت گاهى فرزند را از براى زانى ثابت مى‏داشتند-.

لا یشکر الله من لا یشکر النّاس، لا یهوى الضّال الّا ضالّ: آن کس که شکر نعمت بندگان خداى را نگذارد کفران نعمت خداى کرده باشد، و مردم گمراه جز مردم گمراه را طلب نکنند.

حبّک للشّى‏ء یعمى و یصمّ: حبّ و حرص تو در طلب مقصود، تو را کور و کر مى‏سازد، و معایب آن را از نظر تو پوشیده مى‏دارد.

السّفر قطعة من العذاب: سفر کردن پاره‏اى از محنت و عذاب است.

و در مدح جماعت انصار مى‏فرماید:

انّکم لتقلّون عند الطّمع و تکثرون عند الفزع: همانا شما هنگام طمع و اخذ مال اندک باشید، و روز بیم و قتال بسیار شوید.

المسلمون عند شروطهم، الّا شرط احلّ حراما او حرّم حلالا: مردم مسلم را اداى شروط و وفاى عهود واجب است، مگر شرطى که حلال کند حرامى را یا حرام کند حلالى را.

الرّجل أحقّ بصدر مجلسه و صدر دابّته: مرد سزاوارتر است صدر مجلس خود و پشت راحله خود را.

الظّلم ظلمات یوم القیمة: ظلم، تاریک کند روز قیامت را بر ظالم.

تمام التّحیّة المصافحة: کمال تحیّت و ترحیب، مصافحه و معانقه با برادر دینى است.

أمنک من عتیک: کسى که تو را عتاب کرد ایمن ساخت، چه کشف اندیشه او تو

را بر حفظ خویش گماشت.

ما نقص مال من صدقة: مال کس از انفاق صدقه نقصان نپذیرد، چه خداوند مال او را به پاداش افزونى دهد.

التّائب من الذّنب کمن لا ذنب له: کسى که از گناه توبت و انابت جوید چنان است که گناه نکرده باشد.

اعط الأجیر أجره، قبل أن ینشف رشحه: دستمزد مزدور را از آن پیش که عرق در بدنش بخشکد عطا کن.

الجنّة تحت ظلال السّیوف: بهشت در زیر سایه شمشیر مجاهدین دین است.

اتّقوا النّار و لو بشقّ تمرة: بپرهیزید از آتش دوزخ اگر چه به یک نیمه خرما باشد که به حرام تصرّف کنید.

اعروا النّساء یلزمن الحجاب: زنان را از جامه بیرون شدن عریان بدارید، تا ناچار در پرده زیست کنند.

الکلمة الطّیّبة صدقة: و سخن نیکو را فضیلت صدقه است.

لا خیر لک فى صحبة من لا یرى لک ما یرى لنفسه: سودى ندهد تو را مصاحبت آن کس که روا نمى‏دارد از براى تو آنچه از بهر خود روا مى‏دارد.

ما املق تاجر صدوق: فقیر نشود تاجرى که در بیع و شرى سخن به صدق کند.

الدّعاء سلاح المؤمن: دعاى مؤمنان سلاح جنگ ایشان است.

خیر الامور اوسطها: بهترین امور، کار به اقتصاد و عدل کردن است.

اذا اتاکم الزّائر، فاکرموه: چون کسى به زیارت شما آید مقدم او را بزرگ شمارید و مکرم بدارید.

اشفقوا تحمدوا و توجروا: با مردم طریق شفقت و الفت سپارید، تا ستوده شوید و اجر برید.

الایمان الصّبر و السّماحة: صبر و سکون و بذل و جود استوارى ایمان است.

ما هلک امرؤ عن مشورة: مردى که کار به مشورت کند به هلاکت نیفتند.

ما عال امرؤ اقتصد: فقیر نشود مردى که به میانه روى و اقتصاد معاش کند.

ما هلک امرؤ عرف قدره: به هلاکت نیفتد مردى که بداند از براى چه آفریده شده.

ما قلّ و کفى خیر ممّا کثر و الهى: با مال قلیل قناعت کردن، نیکوتر از کثرت مالى است که مرد را از خداوند بدان اشتغال افتد.

خیر الزّاد التّقوى: بهترین زاد و تهیه براى سفر آن جهانى پرهیزکارى است.

رأس الحکم مخافة الله عزّ و جلّ: بهترین دانشها ترسیدن از خداست.

خیر ما القى الله فى القلب الیقین: بهترین چیزى که خداوند در قلب مؤمنان جاى دهد یقین است.

الارتیاب من الکفر: شک انداختن در توحید و تشریع کفر است.

النّیاحة من عمل الجاهلیّة: بانگ به نوحه برداشتن در مصائب از کردارهاى جاهلیّت است.

السّکر جمر النّار: مسکرات را به کار بستن با جمرات(3) دوزخ پیوستن است.

الخمر جمّاع الآثام: خوردن خمر، گناهان را از بهر خویش اندوخته کردن است.

الشّعر من إبلیس: شعر به ناسزا گفتن، وسوسه شیطان پذیرفتن است.

النّساء حبالة الشّیطان: زنان نابکار، دام و احبوله(4) شیطانند.

الشّباب شعبة من الجنون: جوانى شعبه‏اى از دیوانگى است.

شرّ المکاسب کسب الرّبا: بدترین کسبها سودى است که از ربا حاصل شود.

شرّ المآکل اکل مال الیتیم: بدترین مأکولات خوردن مال یتیم است.

السّعید من وعظ بغیره: سعادتمند کسى است که از کردار ناشایست دیگر کسان پند گیرد و خود مرتکب نشود.

الشّقىّ من شقى فى بطن امّه: شقى کسى است که در بدو آفرینش اختیار شقاوت کرد.

مصیرکم الى اربع اذرع: عاقبت کار شما فرود شدن در تنگناى قبر است.

اربى الرّبا الکذب: اشدّ رباها، دروغ زدن است.

سباب المؤمن فسوق، قتال المؤمن کفر، أکل لحمه من معصیة الله عزّ و جلّ، حرمة ماله کحرمة دمه: مؤمن را به بد شمردن و شتم کردن فسق است، و با او مقاتلت کردن کفر است، و او را غیبت کردن معصیت خداست، و بر مردمان مالش حرام است، چنانکه خونش حرام است.

من یکظم الغیظ یأجره الله: کسى که هنگام غضب عنان نفس را بکشد خداوندش جزاى خیر دهد.

من یصبر على الرّزیّة یعوّضه الله: کسى که در مصیبت صبر کند خداوند او را عوض دهد.

سیّد القوم خادمهم: هر کس در قبیله‏اى بزرگ شد از زحمت زیردستان ناگزیر است.

النّاس کاسنان المشط سواء: مردم مانند دندانهاى شانه با هم شبیه و مساوى‏اند.

الیمین الفاجرة تذر الدّیار من اهلها بلاقع: سوگند دروغ خالى مى‏گذارد دیار را از سکنه آن مانند بیابان.

اعجل الشّرّ عقوبة البغى: سریعتر شرّى که دامنگیر شود کیفر بغى و طغیان است.

اسرع الخیر ثوابا البرّ: سریعتر خیرى که دستگیر شود نیکوئى با مردم است.

النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة: مردم در اختلاف خلقت ماننده معادن سیم و زر باشند.

الرّزق بالصّدقة: صدقه کردن مال وسیله وسعت رزق است.

ادفعوا البلاء بالدّعاء: خداى را بخوانید تا دفع بلا کنید.

الصّحة و الفراغ نعمتان مکفورتان: صحت از اسقام(5) و فراغت از آلام دو نعمت است که مردم ندانند و کفران آن کنند.

هیبة الرّجل لزوجته، تزید فى عفّتها: خوف مرد در دل زن، عفت و عصمت او را به زیادت کند.

لا طاعة للمخلوق فى معصیة الخالق: روا نیست معصیت خالق را اقدام کردن، براى طاعت مخلوق.

الکذب یجانب الایمان: دروغ زدن ایمان را به دور افکند.

من اثنى فقد کفى: کسى که منعمى را به سزا ثنا گفت، نعمت او را پاداش کرد.

قلّة الحیاء کفر: بى‏حیائى شعبه‏اى از کفر است.

المؤمنون هیّنون لیّنون: مردم مؤمن لیّن العریکه و حسن الخلق و گشاده روى باشند.

شرّ النّدامة یوم القیمة: بدترین پشیمانیها در قیامت است که به چاره آن دسترس نیست.

شرّ المعذرة عند الموت: بدترین معذرت هنگام مرگ است.

اقیلوا عثرات الکرام: لغزشهاى مردم بزرگ را معفو دارید.

الخیر عند حسان الوجوه: نیکوئى در نزد مردم نیکو خوى و گشاده روى باشد.

الدّنیا حلوة، خضرة، و إنّ الله مستعملکم فیها، فلینظر کیف تعملون؟ حطام دنیوى فریبنده و شیرین است، و خداوند شما را بدان ممتحن مى‏دارد، تا که فریفته گردد و که زهادت جوید.

کادت الفاقة ان تکون کفرا: فقر و فاقه ابتلا و امتحانى است مردم را اگر صابر نباشد کافر گردد.

لم یبق من الدّنیا الّا بلاء و فتنة: از دنیا به جاى نمانده است الّا بلا و فتنه.

زر غبا تزدد حبّا: دوستان را همه روز زحمت زیارت مرسان، بلکه غبا دیدار کن تا محبّت به زیادت کند.

الصّحة و الفراغ نعمتان مغبون فیهما کثیر من النّاس او قال جمیع النّاس: صحّت و فراغت دو نعمت است که مردم قدر آن را ندانند و مغبون شوند، چه آن آسایش را به عبادت و ستایش به پاى نبرند.

لا یلقى الله أحد إلّا نادما، و من عمل خیرا قال: لیتنی أزددت. و من عمل غیر ذلک قال: لیتنی أقصرت: ملاقات نمى‏کند خداى را احدى، مگر اینکه پشیمان است، چه اگر در دنیا کار به عبادت مى‏کرد مى‏گوید: کاش به زیادت کردم، و اگر روز به عصیان گذاشت مى‏گوید کاش کمتر کردم.

ایّاکم و التّسویف، و طول الامل فانّه کان سببا للهلاک الامم: بپرهیزید از طول امل، و اینکه عبادت امروز را به فردا بیندازید، که سبب هلاکت جز این نیست.

لیس منّا من غشّنا، و من غشّ المسلمین فلیس من المسلمین: نیست از ما کسى که با ما خیانت کند، و از مسلمین شمرده نشود کسى که با مسلمین طریق صدق نپوید.

استعینوا على امورکم بالکتمان. و على اقضاء حوائجکم بالاسرار: در انجام امور خویش کار پنهانى کنید، چه در کشف آن بیم زیان حاسدان باشد، و همچنان‏

اسعاف حاجات خود را پوشیده از مردم کار کنید.

کره أن ینعس الرّجل، و هو قائم: مکروه باشد که مرد در نماز کار به کسالت کند.


1) دواهى جمع داهیه: مصیبت.

2) مندک: ویران شده، منهدم گشته، نابود.

3) جمرات. جمع جمرة: آتش گداخته شده.

4) احبولة: دام.

5) اسقام جمع سقم: به معنى مرض است.