قال رسول الله صلّى الله علیه و آله: قال الله عزّ و جلّ: إنّ من عبادی المؤمنین عبادا لا یصلح لهم أمر دینهم، إلّا بالغنى و السّعة و الصّحّة فی البدن. فأبلوهم بالغنى و السّعة و صحّة البدن، فیصلح علیهم أمر دینهم.
و إنّ من عبادی المؤمنین لعبادا لا یصلح لهم أمر دینهم، إلّا بالفاقة و المسکنة و السّقم فی أبدانهم. فأبلوهم بالفاقة و المسکنة و السّقم، فیصلح علیهم أمر دینهم، و أنا أعلم بما یصلح علیه أمر دین عبادى المؤمنین.
و إنّ من عبادی المؤمنین لمن یجتهد فی عبادتى، فیقوم من وقاده و لذیذ وساده، فیجتهد لی، فیتعب نفسه فی عبادتی، فأضربه بالنّعاس اللّیلة و اللّیلتین نظرا منّی له و إبقاء علیه، فینام حتّى یصبح فیقوم و هو ماقت لنفسه، زارء علیها. و لو أخلّی بینه و بین ما یرید من عبادتی لدخله العجب من ذلک، فیصیّره العجب إلى الفتنة بأعماله،
فیأتیه من ذلک ما فیه هلاکه، لعجبه بأعماله، و رضاه عن نفسه، حتّى یظنّ أنّه قد فاق العابدین، و جاز فی عبادته حدّ التّقصیر، فیتباعد منّی عند ذلک و هو یظنّ أنّه یتقرّب إلیّ.
رسول خدا فرماید: خداوند جلّ و علا فرماید: اصلاح امور بعضى از بندگان مؤمن به کثرت ثروت و وسعت عیش، و صحّت بدن مىشود. و من امتحان مىکنم ایشان را به چندین نعمت که کار دین راست کنند.
و بعضى از مؤمنان را فاقت و مسکنت و ناتندرستى اصلاح دین کند، پس ایشان را به چندین زحمت آزمایش کنم، و این جماعت را این سختى مایه نیکبختى گردد، و من داناترم بدانچه بندگان را در کار است.
و بعضى از بندگان من در عبادت ترک خواب و راحت گویند، و خویشتن را در تعب و زحمت اندازند، پس من بر ایشان خواب را مسلط کنم تا بخوابند، و بامداد که برخیزند شرمگین باشند، و خویشتن را ملامت کنند و اندوهناک گردند و اگر نه این کنم و ایشان چنانکه خواهند اقدام در عبادت کنند، عجب که مورث هلاکت است در ایشان راه کند، و چنان از اعمال خویش خشنود شوند که گمان کنند که افضل عبادند، و بدین خطا از من دور افتند، و خود را با من نزدیک دانند.
و قال: امسک لسانک، فانّها صدقة تصدّق بها على نفسک، و لا یعرف عبد حقیقة الایمان حتّى یخزن من لسانه: زبان را از بیهودهسرائى بازدار که این صدقهاى است در راه خداوند که انفاق همىکنى؛ و هیچ بندهاى ادراک حقیقت ایمان نکند تا زبان خویش را از زیاده سرودن بازندارد.
و قال: یعذّب الله اللسان بعذاب لا یعذّب به شیئا من الجوارح فیقول: اى ربّ، عذّبتنى بعذاب لم تعذّب به شیئا فقال له: خرجت منک کلمة، فبلغت مشارق الارض و مغاربها، فسفک بها الدّم الحرام، و انتهب بها المال الحرام، و انتهک بها الفرج و عزّتى لأعذّبنّک بعذاب لم اعذّب به شیئا من جوارحک.
مىفرماید: خداوند عذاب مىکند زبان را به عذابى که هیچ یک از جوارح را نکند، پس عرض مىکند که: بار خدایا عذاب مرا از هر چیز سختتر خواستى.
مىفرماید: سخنى گفتى که در مشرق و مغرب برفت و بدان سخن خونها ریخته شد، و مالها به غارت رفت، و فرجها بهره بیگانه گشت. سوگند به عزّت خود یاد
مىکنم که تو را عرضه عذابى بدارم که هیچ یک از جوارح را نرسیده باشد.
و قال لأصحابه: أیّ عرى الإیمان أوثق؟ فقالوا: الله و رسوله أعلم، و قال بعضهم:
الصّلاة، و قال بعضهم: الزّکاة، و قال بعضهم: القیام، و قال بعضهم: الحجّ و العمرة، و قال بعضهم: الجهاد. فقال رسول الله: لکلّ ما قلتم فضل، و لیس به، و لکن أوثق عرى الإیمان الحبّ فی الله و البغض فی الله، و توالی أولیاء الله، و التّبرّی من أعداء الله.
رسول خدا با اصحاب فرمود: کدام حبل از ایمان استوارتر است؟ گفتند: خدا و رسول اعلم است، و بعضى گفتند: نماز، و برخى زکاة و جماعتى عبادت در شب را اختیار کردند، و گروهى نیز حجّ و عمره، و طایفهاى جهاد را برگزیدند. پیغمبر فرمود: از براى هر یک از این جمله فضیلتى است، لکن محکمتر حبل ایمان، حبّ در راه خدا و بغض در راه خدا، و دوستى دوستان خدا، و بیزارى از دشمنان خداست.
و قال: ودّ المؤمن فى الله اعظم شعب الایمان. الا و من احبّ فى الله. و ابغض فى الله، و اعطى فى الله، و منع فى الله فهو من اصفیاء الله. مىفرماید: بزرگتر شاهراه ایمان دوستى مؤمن است در راه خدا، کسى که حبّ او و بغض او و عطاى او و امساک او در راه خدا باشد از اصفیاى خداست.
و قال: قال الله: إنّ من أغبط أولیائی عندی رجلا خفیف الحال، ذا حظّ من صلاة، أحسن عبادة ربّه بالغیب، و کان غامضا فی النّاس. من جعل رزقه کفافا فصبر علیه و عجّلت منیّته فقلّ تراثه و قلّت بواکیه: رسول خدا فرمود که: خداوند مىفرماید:
اشرف دوستان من در نزد من مردى است که با مردم گرانى نکند، و از نماز بهرهمند باشد، و با حسن عبادت ایمان به غیب دارد، و خود را از مردم پوشیده بدارد، و کناره جوید. و کسى که رزق خود را به اندازه کفاف بدارد، و بر آن صبر کند، و چون مرگش فرا رسد مال فراوان از او نماند، و گریه کنندگان فراوان ندارد.
و قال: بادروا الى ریاض الجنّة، قالوا یا رسول الله و ما ریاض الجنّة؟ قال: حلق الذکر. فرمود: مبادرت کنید به سوى ریاض بهشت. عرض کردند: یا رسول الله ریاض بهشت چیست؟ فرمود: حلقههاى ذکر.
و قال: اکثر ما تلج به امّتى النّار، البطن و الفرج: بیشتر چیزى که امّت من بدان بهره دوزخ شوند أکل حرام و وطى به حرام است.
و قال: ثلث اخافهنّ على امّتى من بعدى: الضّلالة بعد المعرفة، و مضلّات الفتن، و شهوة البطن و الفرج: بعد از خود بر امّتان از سه خصلت بیمناکم: نخست آنکه بعد از شناس خداوند طریق گمراهى گیرند، دیگر آن که از مضلّات امتحانات به سلامت بیرون نشوند، دیگر آن که شکم و فرج را از حرام حفظ نتوانند.
و قال: من ترک معصیة لله، مخافة الله تبارک و تعالى ارضاه الله یوم القیمة: کسى که عصیان خداى را از براى خداى و از بیم خداى ترک گوید، خداوندش در قیامت راضى بدارد.
و قال: أفضل النّاس من عشق العبادة، فعانقها، و أحبّها بقلبه، و باشرها بجسده، و تفرّغ لها، فهو لا یبالی على ما أصبح من الدّنیا، على عسر، أم على یسر: بهترین مردم کسى است که شیفته عبادت باشد، و از دل دست بدارد، و تنش را به عبادت بگمارد، و باک ندارد که دنیا را به سختى مایه نیکبختى گذراند.
یک روز رسول خدا به مسجد درآمد، و جماعتى را نگریست که پیرامون مردى حلقه زدهاند. فرمود: کیست؟ گفتند: علامهاى است. فرمود: علامه کدام است؟
عرض کردند که: نسب عرب و واقعات جاهلیت و اشعار و عربیّت را از همه کس بهتر داند. فقال: ذاک علم لا یضرّ من جهله، و لا ینفع من علمه. ثمّ قال إنّما العلم ثلاثة: آیة محکمة، و فریضة عادلة، و سنّة قائمة و ما خلاهنّ فهو فضل. فرمود: این علمى است که نه جاهل آن را زیانى رساند، و نه داناى آن را سود مىکند، همانا علم بر سه گونه است: نخست علم به اصول عقاید است که به براهین عقلیه و محکمات قرآن استوار شود؛ دیگر علم به محاسن اخلاق است که از خداى واجب باشد؛ دیگر علم به احکام شرعیه است، بیرون از این حشوى است و اگر نه فضلى است.
و قال: ایّها النّاس ما جاءکم عنّى یوافق کتاب الله فانا قلته و ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم أقله. فرمود: اى مردم آنچه با قرآن مجید موافقت دارد سخن من است بپذیرید، و از آن حکم که با قرآن مخالفت دارد آن من نیست بپرهیزید.
و قال: ما اعزّ الله بجهل قطّ و لا اذلّ بحلم قطّ: هرگز خداوند کسى را به جهل عزیز نکند، و از عقل و حلم ذلیل نفرماید.
و قال: انّ الله یحبّ الحىّ الحلیم العفیف، المتعفّف: خداوند دوست مىدارد مرد حلیم با عفت را که فریفته عفت باشد.
و قال لرجل أتاه: أ لا أدلّک على أمر یدخلک الله به الجنّة؟ قال: بلى یا رسول الله.
قال: أنل ممّا أنالک الله. قال: فإن کنت أحوج ممّن أنیله؟ قال: فانصر المظلوم. قال:
فإن کنت أضعف ممّن أنصره؟ قال: فاصنع للأخرق. قال: فإن کنت أخرق ممّن أصنع له؟ قال: فاصمت لسانک إلّا من خیر. أما یسرّک أن تکون فیک خصلة من هذه الخصال تجرّک إلى الجنّة؟
مردى بر رسول خداى درآمد فرمود: ترا به کارى دلالت کنم که خداوندت بدان بهشت عطا کند؟ عرض کرد: بفرما یا رسول الله. فرمود: در راه خداوند عطا کن از آنچه خداوندت عطا کرده. عرض کرد: تواند شد که من محتاجتر از او باشم. فرمود:
نصرت مظلوم مىکن. گفت: اگر من ضعیفتر از او باشم؟ فرمود: نیکوئى کن با مردم بدخو. عرض کرد: بلکه من بدخوتر باشم؟ فرمود: جز در کار خیر زبان مگشاى. آنگاه فرمود: شاد نمىشوى که یکى از این صفات در تو باشد و تو را به جنّت کشاند؟
مردى در حضرت رسول معروض داشت که: یا رسول الله به چه چیز از انبیا پیشى گرفتى؟ و حال آن که از قفاى ایشان بعثت یافتى.
فقال: إنّى کنت أوّل من امن بربّی، و أوّل من أجاب، حیث أخذ الله میثاق النّبیّین، أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ(1) فکنت أوّل نبیّ. قال: بلى، فسبقتهم بالإقرار بالله عزّ و جلّ. فرمود: اول کس من بودم که به خداوند ایمان آوردم، و آن هنگام که خداوند از پیغمبران عهد مىستد، اول کس من بودم که فرمان أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ را در پاسخ بلى گفتم، و در اقرار به وحدانیّت خدا از همه پیغمبران پیشى گرفتم.
و قال: ما آمن بی من بات شبعان و جاره جائع و ما من قریة یبیت فیهم جائع فینظر الله الیهم یوم القیمة: مىفرماید: با من ایمان ندارد آن کس که سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد، و در هر قریه که گرسنه در آنجا شب به روز کند و مردم قریه رعایت او نکنند، خداوند در قیامت نظر عنایت از ایشان بازگیرد.
و قال: أعوذ بالله من جار السّوء فى دار اقامة، تراک عیناه و یرعاک قلبه، ان رآک بخیر ساءه، و ان رآک بشّر سرّه: از همسایه بد به خداوند پناهنده باید بود، چه همواره تو را نگران است، چون ادراک راحتى نمائى او را بد آید، و اگر به زحمتى در افتى خشنود گردد.
و قال: کلّ أربعین دارا جیران من بین یدیه، و من خلفه، و عن یمینه، و عن شماله:
هر مرد را که صاحب دار باشد، از چهار سوى تا چهل خانه به شمار همسایگان مىرود، و رعایت همسایگان را شایانند.
و قال: حقّ المسافر ان یقیم علیه اصحابه اذا مرض ثلاثا. مسافران را با یکدیگر حقى است که اگر یک تن مریض شود سه روز با او بپایند.
و قال: یوما لجلسائه أ تدرون ما العجز؟ قالوا: الله و رسوله أعلم. قال: العجز ثلاثة:
أن یبدر أحدکم بطعام یصنعه لصاحبه، فیخلفه و لا یأتیه. و الثّانیة أن یصحب الرّجل الرّجل أو یجالسه یحبّ أن یعلم من هو؟ و من أین هو؟ فیفارقه قبل أن یعلم ذلک. و الثّالثة أمر النّساء یدنو أحدکم من أهله فیقضی حاجته، و هی لم تقض حاجتها. فقیل:
کیف ذلک یا رسول الله؟ قال: یتحوّس و یمکث حتّى یأتی ذلک جمیعا.
یک روز رسول خدا با اصحاب فرمود: آیا مىدانید عجز چیست؟ گفتند: خدا و رسول داناتر است. فرمود: عجز بر سه گونه است: نخست آن که طعامى از بهر دوست خود بسازد، پس او مخالفت کند و حاضر نشود. دویم آن که مردى با مردى مجالست و مصاحبت کند و بخواهد تا بداند او کیست؟ و از کجاست؟ و قبل از معرفت او مفارقت کند. سه دیگر مردى است که با اهل خود مضاجعت و مخالطت کند، و حاجت خود براند، و زن نارانده حاجت بماند. عرض کردند: پس چگونه شود؟ فرمود: بماند تا زن نیز حاجت براند.
و قال: حسن الجوار یعمر الدّیار و ینسئ فى الاعمار: نیکوئى با همسایه سبب آبادى دیار، و طول عمر گردد.
و قال: العطاس للمریض دلیل العافیة و راحة البدن: عطسه زدن رنجوران برهانى است بر صحت و سلامت ایشان.
اذا عطس المسلم ثمّ سکت لعلّة تکون به، قالت الملائکة عنه: الحمد لله ربّ العالمین. فان قال: الحمد لله ربّ العالمین، قالت الملائکة، یغفر الله لک. هرگاه مرد مسلم عطسه زند، و از بهر علتى ساکت بماند، فریشتگان از قبل از گویند: الحمد لله ربّ العالمین و اگر خود این کلمه بگوید فریشتگان از بهر او استغفار کنند.
و قال: من حفظ على امّتى اربعین حدیثا ممّا یحتاجون الیه فى امر دینهم، بعثه الله عزّ و جلّ یوم القیمة فقیها عالما: آن کس که چهل حدیث از بر کند از آنچه امت را
در دین به کار آید، خداوند او را در قیامت به مکانت و منزلت علما و فقها برانگیزد.
مکشوف باد که حق فهم معانى کلمات رسول خداى از وصول ادراک هر آفریده بیرون است، چه مراتب معانى این کلمات از اوج معارف ربّانى، تا حضیض مقام هیولائى را حاوى و محتوى است، و هر کس به اندازه مقام و مدرک خود بهره برد، و نصیبه اخذ کند، و همه به حق باشد، و من بنده به مقدار مدرک خود بعضى از این کلمات مبارکه را ترجمانى کردم، و دعوى دار نیستم که از سهو و نسیان و قصور فهم معصوم و منزهم، بعید نیست که بعضى عوام را نیز فایدتى بخشد، و منفعتى رساند، و این کلمات را که از این پس مىنگارم بسیار مىافتد که در معانى با کلمات سابقه قربتى دارد، لاجرم دیگر باره به ترجمانى پرداختن نوعى به حساب اطناب مىرود، و چنان صواب نمود که این کلمات مبارکه را ترک نگویم، لکن در ترجمه این جمله مسامحتى روا دارم، و از تشکیل کلمات و تبیین لغات پیشى نجویم. از رحمت خداوند بعید نیست که این خدمت نارسا در حضرت خدا و رسول ان شاء الله مقبول افتد.
1) سوره اعراف، آیه 172: و آنها را بر خودشان گواه گرفت، [آیا من پروردگار شما نیستم].