فرماندهى این سریه با زید بن حارثه بود و این نخستین سریهاى بود که زید بن حارثه به امیرى آن منصوب شد. او روز اول جمادى الآخر، آغاز بیست و هفتمین ماه هجرت بیرون رفت(1)
محمد بن حسن بن اسامة بن زید از خویشان خود برایم روایت کرد، قریش که قومى بازرگان بودند، مىترسیدند که از راه شام طى طریق کنند، چه از رسول خدا و اصحابش بیم داشتند. صفوان بن امیه مىگفت: محمد و اصحاب او راه بازرگانى ما را بستهاند و نمىدانیم با اصحاب او چه بکنیم، از راه کناره تکان نمىخورند، بعلاوه، اهل منطقه ساحلى هم همگى با آنها همپیمان شدهاند و ما نمىدانیم کدام راه را بپیماییم. اگر قرار باشد در مکه اقامت کرده و سرمایههاى خود را مصرف کنیم در آنجا
در آمدى براى ما نیست، ما ناچاریم سرمایه خود را در بازرگانى به کار بیندازیم، تابستان تجارت شام و زمستان تجارت حبشه. اسود بن مطلب به او گفت: از راه ساحل نرو، از راه عراق برو. صفوان گفت: من راه عراق را بلد نیستم. گفت: من تو را با بهترین راهنما آشنا مىکنم، راهنمایى که چشمش را مىبندد و به خواست خداوند متعال راه را مىپیماید. صفوان گفت: او کیست؟ گفت: فرات بن حیان عجلى، که آن راهها را پیموده و بر آنها مسلط و چیره است. صفوان گفت: تو را به خدا او را بیاور. او کسى پیش فرات فرستاد و چون فرات نزد صفوان آمد، صفوان گفت: مىخواهم به شام بروم ولى محمد راه بازرگانى ما را بسته است و کاروانهاى ما ناچار از منطقه او عبور مىکند، اکنون مىخواهم از طریق عراق بروم. فرات گفت: من تو را از راه عراق مىبرم، هیچیک از یاران محمد آن راه را نپیموده است چون آن سرزمین فلات و بى آب است. صفوان گفت: خواهش من هم همین است، اما درباره بى آبى، حالا در زمستانیم و نیاز ما به آب کم است. صفوان آماده شد، ابو زمعه هم همراه او سیصد مثقال طلا و مقدار زیادى شمش نقره همراه کرد و مردانى از قریش را همراه او ساخت که همه کالاى تجارتى داشتند. عبد الله بن ابى ربیعه و حویطب ابن عبد العزّى هم همراه گروهى از مردان قریش با او بیرون آمدند، صفوان هم با اموال زیادى که شمشها و ظرفهاى نقره بود و معادل سى هزار درهم مىشد، راه افتاد و به ناحیه ذات عرق(2) بیرون شدند.
در این میان، نعیم بن مسعود اشجعى که بر دین قوم خود بود به مدینه آمد و در قبیله بنى نضیر به خانه کنانة بن ابى الحقیق وارد شد و با او شراب خورد. سلیط بن نعمان بن اسلم هم که مسلمان بود، پیش بنى نضیر مىآمد و از شراب ایشان مىآشامید، چون در آن هنگام هنوز شراب حرام نشده بود- وى آن روز حضور داشت و همراه او شراب خورد. نعیم موضوع خروج صفوان را همراه کاروان و اموالى را که همراه اوست گفت.
سلیط همان دم بیرون آمد و خود را به پیامبر (ص) رساند و خبر را گزارش داد. پیامبر (ص) زید بن حارثه را همراه صد سوار فرستاد، آنها کاروان را گرفتند. بزرگان قریش همگى گریختند و فقط یک یا دو مرد اسیر شدند، آنها کاروان را گرفتند. بزرگان قریش همگى گریختند و فقط یک یا دو مرد اسیر شدند، آنها کاروان را به حضور پیامبر (ص) آوردند، حضرت خمس آن را که معادل بیست هزار درهم بود، برگرفت و بقیه را بین اهل لشکر تقسیم فرمود. فرات بن حیان از اسیران بود، او را آوردند و گفتندش که اگر مسلمان شوى تو را نمىکشیم، او مسلمان شد و نکشتندش.
1) باید بیست و هشتمین ماه باشد، چه قبلا هم دیدیم که براى جمادى الاول بیست و هفتمین نوشته است.- م.
2) ذات عرق: مرز اهل عراق و سرحد میان تهامه و نجد است (معجم البلدان، ج 6، ص 154).