واقدى گوید: برایم از سعید بن مسیّب روایت کردند که مىگفته است: در جنگ احد هفتاد نفر از انصار شهید شدند.
از ابو سعید خدرى هم همین روایت را برایم نقل کردهاند. از مجاهد هم همین طور نقل شده است، که چهار نفر از قریش و بقیه از انصار بودند، مزنىّ و برادرزادهاش و دو پسر هبیت هم بودهاند که جمعا هفتاد و چهار نفر مىشوند و این قول مورد اجماع است.
از قریش، از قبیله بنى هاشم: حمزة بن عبد المطلب، که او را وحشى کشته است، همین صحیح است و از لحاظ ما اختلافى هم در این باره نیست.
از بنى امیه: عبد الله بن جحش بن رئاب، که او را ابو الحکم بن اخنس بن شریق کشته است.
از بنى اسد: سعد خدمتکار حاطب، از بنى مخزوم: شمّاس بن عثمان بن شرید، که او را ابىّ بن خلف کشته است- همچنین گفته شده است که از قریش پنج نفر شهید شدهاند.
گویند: ابو سلمة بن عبد الاسد در احد زخمى شد و بعد در اثر همان زخم در گذشت، او را در محله بنى امیة بن زید، در بالاى مدینه، میان دو منارهاى که امروز بر بالاى چاه عبد الصمد بن على قرار دارد غسل دادند.
از بنى عبد الدار: مصعب بن عمیر، که او را ابن قمیئه کشته است.
از بنى سعد بن لیث، عبد الله و عبد الرحمن دو پسر هبیت.
از مزینه دو مرد: وهب بن قابوس و برادرزادهاش حارث بن عقبة بن قابوس.
از انصار، از قبیله بنى عبد الاشهل، دوازده مرد: عمرو بن معاذ بن نعمان، که او را ضرار بن خطاب کشت، حارث بن انس بن رافع، عمارة بن زیاد بن سکن، سلمة بن ثابت بن وقش، که او را ابو سفیان کشت، عمرو بن ثابت بن وقش، که او را ضرار بن خطاب کشت، رفاعة بن وقش، که او را خالد بن ولید کشت، یمان پدر حذیفه، که مسلمانان اشتباها او را کشتند و گفته شده است که عتبة بن مسعود او را اشتباهى کشت، صیفى بن قیظىّ، که ضرار بن خطاب او را کشت، حباب بن قیظى، عبّاد بن سهل، که او را صفوان بن امیه کشت، او از راتج- نام یکى از حصارهاى مدینه- است و ایشان هم جزو بنى عبد الاشهل شمرده مىشوند، ایاس بن اوس بن عتیک، که ضرار بن خطاب او را کشت، عبید بن تیّهان، که عکرمة بن ابى جهل او را کشت، حبیب بن قیّم.(1)
از بنى عمرو بن عوف، از خاندان بنى ضبیعه: ابو سفیان بن حارث بن قیس، که پدر چند دختر بود، او به پیامبر (ص) مىگفت: من جنگ مىکنم و سپس پیش دخترانم بر مىگردم. پس پیامبر (ص) فرمود: خداى عز و جل درست فرموده است.
از بنى امیة بن زید بن ضبیعه: حنظلة بن ابى عامر، که او را اسود بن ابى شعوب به
قتل رساند.
از بنى عبید بن زید: انیس بن قتاده، که او را ابو الحکم بن اخنس بن شریق شهید کرد، عبد الله بن جبیر بن نعمان، که از طرف پیامبر (ص) به فرماندهى تیر اندازان منصوب شده بود و عکرمة بن ابى جهل او را کشت.
از بنى غنم بن سلم بن مالک بن اوس: خیثمه پدر سعد، که او را هبیرة بن ابى وهب به قتل رساند.
از بنى عجلان: عبد الله بن سلمه، که ابن الزبعرى او را کشت.
از بنى معاویه: سبیق بن حاطب بن حارث، که او را ضرار بن خطاب کشت، جمعا هشت نفر.
از خاندان بلحارث بن خزرج: خارجة بن زید بن ابى زهیر، که صفوان بن امیه او را کشت، سعد بن ربیع، که این دو را در یک گور دفن کردند، اوس بن ارقم بن زید بن قیس، جمعا چهار نفر.(2)
از خاندان بنى ابجر، که همان بنى خدره هستند: مالک بن سنان بن ابجر، که پدر ابو سعید خدرى است و او را غراب بن سفیان کشت، سعد بن سوید بن قیس بن عامر، عتبة بن ربیع بن رافع بن معاویه، جمعا سه نفر.
از بنى ساعده: ثعلبة بن سعد بن مالک، حارثة بن عمرو، نفث بن فروة بن بدىّ، جمعا سه نفر.
از بنى طریف: عبد الله بن ثعلبه، قیس بن ثعلبه، طریف و ضمره، که دو نفر اخیر از جهینه و همپیمان ایشان بودند.
از بنى عوف بن خزرج، از خاندان بنى سالم: نوفل بن عبد الله، که به دست سفیان بن عویف کشته شد، عباس بن عبادة بن نضله، که به دست سفیان بن عبد شمس سلمى کشته شد، نعمان بن مالک بن ثعلبة بن غنم، که صفوان بن امیه او را به قتل رساند، عبدة بن حسحاس، که دو نفر اخیر هم در یک گور دفن شدند، مجذّر بن ذیاد، که حارث بن سوید او را غافلگیر کرده و کشت.
از ابى وجزه برایم روایت کردند که مىگفت: روز احد سه نفر را در یک گور به خاک سپردند و آن سه، نعمان بن مالک، مجذر بن ذیاد و عبدة بن حسحاس بودند.
داستان مجذر بن ذیاد چنین بود که، حضیر نزد بنى عمرو بن عوف آمد و با سوید
بن صامت، خوّات بن جبیر، ابو لبابة بن عبد المنذر یا سهل بن حنیف صحبت کرد، او آنها را دعوت کرد و گفت: چند روزى پیش من بیایید تا شراب بنوشیم و گوسپندى بکشیم و کباب بخوریم. گفتند: فلان روز خواهیم آمد. پس در روز موعد به دیدار حضیر رفتند، او چند گوسپند براى ایشان کشت و شراب فراهم ساخت، آنها سه روز ماندند به طورى که گوشتها رو به فساد گذاشته بود، در آن هنگام سوید بسیار سالخورده و فرتوت بود. پس از سه روز گفتند: باید پیش خانواده خود برگردیم. حضیر گفت: مثل اینکه اینجا را دوست نداشتید؟ اگر دلتان مىخواهد بیشتر بمانید و اگر هم مىخواهید بروید، میل خودتان است. خوات بن جبیر و ابو لبابه همراه سوید، که سیاه مست بود، به راه افتادند. چون به حومه مدینه و نزدیک قبیله بنى غصینه، که محل اقامت آنها در مشرق زمینهاى قبیله بنى سالم است، رسیدند، سوید که هنوز سیاه مست بود، براى قضاى حاجت به زمین نشست. اتفاقا کسى از قبیله خزرج او را دید و خود را به مجذر بن ذیاد رساند و گفت: غنیمت باد آورده نمىخواهى؟ گفت: موضوع چیست؟ گفت:
سوید اینجاست بدون اسلحه و سیاه مست. گوید: مجذر بن ذیاد، با شمشیر برهنه، آهنگ آنها کرد، همینکه دو جوانى که همراه سوید بودند او را دیدند، گریختند، زیرا اسلحهاى همراه خود نداشتند و دشمنى میان اوس و خزرج هم در کمال شدت بود، ولى سوید بى حرکت باقى ماند. مجذر بن ذیاد بالا سر او ایستاد و گفت: خداوند تو را در اختیار من قرار داد! سوید گفت: با من چه کار دارى؟ گفت: مىخواهم بکشمت. گفت:
پس، ضربه شمشیرت را پایینتر از مخچه و بالاتر از گردن بزن و چون پیش مادرت برگشتى، بگو که سوید بن صامت را کشتم. کشته شدن سوید موجب واقعه بعاث شد، چون پیامبر (ص) به مدینه آمدند، حارث پسر سوید بن صامت و مجذر بن ذیاد هر دو مسلمان شدند و هر دو در جنگ بدر شرکت کردند، حارث در جنگ بدر در صدد بر آمد که مجذر را به جاى پدرش بکشد ولى در آن موقع موفق نشد، اما در جنگ احد همینکه مسلمانان پراکنده شدند، حارث از پشت سر مجذر در آمد و گردن او را زد.
پیامبر (ص) به مدینه مراجعت کرده و آهنگ جنگ حمراء الاسد فرمود، چون از آنجا برگشت، جبرئیل به آن حضرت خبر داد که: حارث بن سوید، مجذر بن ذیاد را غافلگیر کرده و کشته است، درباره وى حکم قصاص را اجرا کن. در همان روز که جبرئیل این خبر را به پیامبر (ص) داد، با اینکه روز بسیار گرمى بود و معمولا آن حضرت در چنان روزى سوار نمىشد، آهنگ قباء فرمود، پیامبر (ص) معمولا روزهاى شنبه و دوشنبه به مسجد قباء مىرفتند. همینکه پیامبر (ص) به مسجد قباء رسیدند، چند رکعتى نماز گزاردند، چون انصار متوجه آمدن آن حضرت شدند، با اینکه از حضور آن حضرت در
آن ساعت و در آن روز تعجب کردند، براى عرض سلام به مسجد آمدند. پیامبر (ص) با مردم مشغول گفتگو و احوالپرسى شدند تا اینکه حارث بن سوید، که ملافهاى زرد رنگ به خود پیچیده بود، آمد. همینکه پیامبر (ص) او را دیدند، عویم بن ساعده را خواستند و فرمودند: حارث بن سوید را نزدیک در مسجد ببر و گردنش را بزن که او مجذر بن ذیاد را در جنگ احد عمدا کشته است. عویم، حارث را گرفت، حارث گفت:
بگذار با رسول خدا صحبتى کنم! ولى عویم نپذیرفت. حارث تلاش مىکرد که خود را از دست او بیرون بکشد تا بتواند با پیامبر (ص) صحبت کند، حضرت هم به قصد سوار شدن برخاستند و امر فرمودند که مرکوبشان را به در مسجد بیاورند. پس حارث به پیامبر (ص) گفت: اى رسول خدا، سوگند به خدا که من او را کشتهام، اما چنین نبوده که از اسلام برگشته یا در آن شک کرده باشم، شیطان بر من چیره شد و اختیارم را به دست هواى دلم دادم، اکنون هم از عمل خود، در پیشگاه خدا و رسول او توبه مىکنم، خون بهاى او را هم مىپردازم و دو ماه پیاپى روزه مىگیرم، بردهاى آزاد مىکنم و شصت فقیر را خوراک مىدهم، من از عمل خود، در پیشگاه خدا و رسول او توبه مىکنم! او رکاب پیامبر (ص) را گرفته بود. فرزندان مجذر هم حضور داشتند، ولى پیامبر (ص) به آنها چیزى نفرمود، چون گفتار حارث تمام شد، پیامبر (ص) خطاب به عویم فرمودند: گردنش را بزن! آنگاه سوار شدند، عویم هم حارث را در برابر مسجد قباء گردن زد. گویند: خبیب بن یساف، ناظر اجراى حکم بود و پس از آن به حضور پیامبر (ص) آمد و خبر داد. همچنین گفتهاند که، پیامبر (ص) به قصد تحقیق درباره این قضیه به قباء مىرفتند که بین راه، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد و پیامبر (ص) دستور فرمود که عویم گردن او را بزند. حسان بن ثابت در همین مورد مىگوید:
اى حارث، گویى تو هنوز در حالت چرت جاهلیت بودى، واى بر تو، مگر از جبرئیل غافل بودى(3) واقدى گوید: مجمّع بن یعقوب از قول پیرمردان قبیله خود برایم نقل کرد که، سوید بن صامت هنگام کشته شدن، این دو بیت را سروده است:
از سوى من به جلاس و عبد الله پیامى برسان
که اگر سالخورده هم شدهاى، مواظب باش
آن دو را خوار و ذلیل بگیر،
اگر با جداره برخوردى، او را بکش، پسندیده یا ناپسند، همچنین قبیله عوف را.
از بنى سلمه: عنتر، خدمتکار ایشان، که نوفل بن معاویه دیلى او را به قتل رساند.
از بلحبلى: رفاعة بن عمرو.
از بنى حرام: عبد الله بن عمرو بن حرام، که او را سفیان بن عبد شمس شهید کرد، عمرو بن جموح، پسر او خلّاد بن عمرو بن الجموح، که او را اسود بن جعونه شهید کرد، جمعا سه نفر.
از بنى حبیب بن عبد حارثه: معلّى بن لوذان بن حارثة بن رستم بن ثعلبه، که عکرمة بن ابى جهل او را کشت.
از بنى زریق: ذکوان بن عبد قیس، که او را ابو الحکم بن اخنس بن شریق به قتل رساند.
از بنى نجّار، از خاندان بنى سواد: عمرو بن قیس، که به دست نوفل بن معاویه دیلى به قتل رسید، پسر او قیس بن عمرو، سلیط بن عمرو، عامر بن مخلّد.
از بنى عمرو بن مبذول: ابو اسیرة بن حارث بن علقمة بن عمرو بن مالک، که به دست خالد بن ولید کشته شد. عمرو بن مطّرف بن علقمة بن عمرو.
از بنى عمرو بن مالک که بنو مغاله هم نامیده مىشوند: اوس بن حرام.
از بنى عدى بن نجّار: انس بن نضر بن ضمضم، که او را سفیان بن عویف به قتل رساند.
از بنى مازن بن نجّار: قیس بن مخلد، کیسان خدمتگزار ایشان و گفتهاند بردهاى هم از ایشان، که هنوز آزادش نکرده بودند.
از بنى دینار: سلیم بن حارث، نعمان بن عمرو، که این دو فرزندان سمیراء دختر قیس بودند.
از بنى نجار جمعا دوازده نفر.
1) به طورى که ملاحظه مىشود، در اول مىگوید دوازده نفر و حال آنکه نام سیزده نفر را آورده است، براى مقایسه و اطلاع بیشتر، لطفا به سیره ابن هشام، چاپ مصطفى السقاء، ج 3، ص 129 مراجعه شود.- م.
2) باز هم ملاحظه مىکنید که سه نفر را چهار نفر شمرده است، به هر حال در سیره ابن هشام، چاپ مصطفى السقاء، ج 3، ص 132 به طور صحیح ضبط شده است.- م.
3) در دیوان حسان بن ثابت، چاپ بیروت، ص 185 چهار بیت از این قطعه آمده است.- م.