جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

‏ذکر کسانى از مسلمانان که در محاصره بنى قریظه کشته شدند

زمان مطالعه: 3 دقیقه

خلّاد بن سوید، از قبیله بلحارث بن خزرج، که نباته دستاسى را بر سر او افکند و کشته شد، و پیامبر (ص) فرمودند: براى او اجر دو شهید خواهد بود! و نباته را به قصاص او کشتند.

ابو سنان بن محصن هم درگذشت که پیامبر (ص) او را همانجا به خاک سپردند، و امروز هم قبر او در گورستان بنى قریظه است.

واقدى گوید: ابراهیم بن جعفر از قول پدرش برایم نقل کرد: چون بنى قریظه کشته شدند، حسیل بن نویره اشجعى، خود را دو روزه به خیبر رساند. یهودیان بنى نضیر، سلّام بن مشکم، و کنانة بن ربیع بن ابى الحقیق هم همراه یهودیان خیبر نشسته بودند، و منتظر وصول خبر از بنى قریظه بودند. چون شنیده بودند پیامبر (ص) آنها را محاصره فرموده است، و مى‏خواستند از حوادث و اخبار آگاه گردند. همینکه او را دیدند پرسیدند: چه خبر؟ گفت: خبر بد و شر، جنگجویان بنى قریظه همگى به سختى با شمشیر کشته شدند. کنانه پرسید: حیىّ بن اخطب چه کرد؟ حسیل گفت: از میان رفت، و گردنش را به سختى با شمشیر زدند. و بعد هم شروع کرد به خبر دادن از مرگ سران بنى قریظه مانند: کعب بن اسد، غزّال بن سموئیل، و نبّاش بن قیس و

گفت: دیدم که همه را در برابر محمد گردن زدند. سلّام بن مشکم گفت: همه اینها کار حیىّ بن اخطب است، شومى او نخست ما را گرفت و با رأى ما مخالفت کرد، و ما را از شرف و اموالمان جدا کرد، بعد هم برادران ما را به کشتن داد. و بدتر از کشته شدن، اسارت زن و فرزند است، از این پس هیچ یهودى در حجاز باقى نخواهد ماند (آیین یهود در حجاز از میان رفت) یهود رأى و عزمى ندارد. گویند: چون این خبر به زنان خیبر رسید فریاد بر آوردند، و گریبان دریدند، و موهاى خود را کندند، و ماتم بپا داشتند، و زنان عرب هم براى تسلیت پیش آنها رفتند.

یهودیان پیش سلّام بن مشکم اظهار ترس و بیم کردند، و گفتند: اى ابا عمرو چاره چیست؟ و هم گویند: کنیه او ابو حکم بوده است. گفت: شما با رأى و اندیشه‏اى که به آن عمل نمى‏کنید چه مى‏خواهید بکنید؟ کنانه گفت: اکنون وقت سرزنش نیست، کار به آنجا کشیده است که مى‏بینى. سلّام گفت: محمد از کار یهودیان مدینه آسوده شد، و اینک به سوى شما خواهد آمد و در منطقه شما فرود مى‏آید، و به شما هم همان را خواهد کرد که با بنى قریظه.

گفتند: چاره و نظر تو چیست؟ گفت: با همه یهود خیبر که شمارشان زیاد است به سویش حرکت مى‏کنیم، و یهودیان تیماء، فدک و وادى القرى را هم به کمک مى‏گیریم، و به هیچ کس از عرب تقاضاى کمک نمى‏دهیم. دیدید که در جنگ خندق با شما چه کردند، شما با آنها شرط کردید که خرماى خیبر را به آنها خواهید داد در عین حال اعتنا نکردند و شما را خوار و زبون ساختند، و از محمد مقدار کمى خرماى اوس و خزرج را مطالبه کردند و از جنگ با او منصرف شدند، و نعیم بن مسعود آنها را فریب داد، با آنکه آن همه خوبى به او کرده بودند. به هر حال همگى به سراغ محمد به مدینه مى‏رویم، و با او در مقابل خونهاى تازه و کهنه جنگ مى‏کنیم. یهودیان گفتند: این رأى صحیح است. کنانه گفت: من عرب را آزموده‏ام، همگى دشمن سرسخت محمدند، بعلاوه این دژهاى ما مثل دژهاى بنى قریظه نیست، و محمد چون این را مى‏داند هرگز به سراغ ما نخواهد آمد. سلّام بن مشکم گفت: آرى این مردى است که تا یقه‏اش را نچسبند، جنگ نمى‏کند. و این پسندیده است.

حسان بن ثابت سعد بن معاذ را چنین مرثیه گفته است(1) …


1) ابن اسحاق در سیره اشعار حسان بن ثابت را نقل کرده است. (سیره، ج 3، ص 282).