واقدى گوید: ابن ابى سبره، از اسحاق بن عبد الله بن ابى فروه، از عمر بن حکم نقل کرد که: پیامبر (ص) شجاع بن وهب را همراه بیست و چهار نفر به سوى جمعى از قبیله هوازن که در منطقه سىّ جمع شده بودند، گسیل فرمود تا بر آنها غارت ببرند. او به راه افتاد، شبها حرکت مىکرد و روزها مخفى مىشد و صبحگاهى به محل ایشان رسید و آنها خود براى غارت بیرون رفته بودند. شجاع بن وهب قبلا به همراهان خود سپرده بود که دشمن را خیلى تعقیب نکنند.
مسلمانان مقدار زیادى شتر و بز به دست آوردند و همه را پیش راندند و به مدینه آمدند و غنایم
را تقسیم کردند که سهم هر کس پانزده شتر شد، و هر شتر را معادل ده گوسپند شمردند، و مدت این سریّه پانزده شبانه روز بود.
ابن ابى سبره گوید: این موضوع را براى محمد بن عبد اللّه بن عمر بن عثمان نقل کردم و او گفت: چند زن را هم اسیر کرده و به مدینه آورده بودند و میان آنها دختر بسیار زیبایى هم بود.
پس از مدت کوتاهى، گروهى از آن قوم در حالى که مسلمان شده بودند، به مدینه آمدند و با پیامبر (ص) درباره پس دادن زنان اسیر صحبت کردند. آن حضرت در این باره با شجاع بن وهب و یارانش صحبت فرمود و ایشان آنها را تسلیم نمایندگان کردند.
ابن ابى سبره گوید: این خبر را به پیرمردى از انصار گفتم و او گفت: دخترک زیبا را شجاع بن وهب براى خود خریده و بهاى او را پرداخته بود، چون نمایندگان آمدند او را آزاد و مخیّر گذاشتند و او زندگى با شجاع را برگزید. آن زن همچنان پیش او بود تا اینکه شجاع در جنگ یمامه کشته شد و شجاع از او فرزندى نداشت. من به ابن ابى سبره گفتم: از هیچ کس دیگر نشنیدهام که درباره این سریّه مطلبى بگوید. گفت: مگر تمام معلومات را شنیدهاى؟ گفتم:
به خدا قسم اینچنین است که مىگویى.
ابن ابى سبره گوید: اسحاق بن عبد الله براى من سریّه دیگرى را هم نقل کرد و گفت: پسر کعب بن مالک برایم نقل کرد که رسول خدا (ص) قطبة بن عامر بن حدیده را همراه بیست نفر به سوى طایفهاى از خثعم در منطقه تباله اعزام فرمود که بر آنها غارت ببرند، و دستور فرمود شبها حرکت و روزها کمین کنند و سریع بروند. آنها با ده شتر حرکت کردند و اسلحه خود را پنهان کرده بودند. راه فتق را پیش گرفتند تا به مسحب(2) رسیدند و در آنجا مردى را گرفتند که او خود را به گنگى زد و خاموش ماند، ولى همینکه نزدیک سرزمین دشمن رسید، شروع به فریاد کشیدن کرد. قطبه او را پیش آورد و گردنش را زد، آنگاه صبر کردند تا پاسى از شب گذشت و مردى را براى بررسى فرستادند. او متوجه شتران زیادى شد که همراه گوسپند و بز در محوطهاى قرار دارند، لذا پیش یاران خود برگشت و براى آنها خبر آورد. مسلمانان در کمال آرامش و استتار حرکت کردند، چون از نگهبانان مىترسیدند. وقتى که به اردوگاه دشمن رسیدند، آنها خوابیده بودند، پس مسلمانان تکبیر گفتند و شروع به غارت کردند. مردان اردوگاه بیرون آمده و جنگ سختى کردند و از هر دو سو عده زیادى مجروح شدند. چون صبح شد گروه زیادى از خثعمىها به یارى دوستان خود آمدند، ولى میان ایشان و اردوگاه سیل مهیبى
جارى شد به طورى که حتى یک نفر هم نتوانست از آن بگذرد. در نتیجه قطبه مردان اردوگاه را شکست داد و شتران و گوسپندان و زنان اسیر را به مدینه آورد. پس از آنکه خمس غنایم را بیرون کردند، سهم هر کس چهار شتر شد و هر شتر معادل ده گوسپند بود، این سریّه در ماه صفر سال نهم هجرت اتفاق افتاده است.
1) تباله، نام جایى است نزدیک طائف از قبیله بنى مازن. (معجم ما استعجم، ص 191).
2) فتق و مسحب یا «مسحاه» از روستاها طائف است. (معجم البلدان، ج 8، ص 51).