رشید ابو موهوب کلابى، از حیّان بن ابى سلمى، و عنبسة بن ابى سلمى، و حصین بن عبد الله نقل مىکرد که هر سه مىگفتهاند: رسول خدا (ص) لشکرى به ناحیه قبیله قرطاء(1) اعزام فرمود که ضحّاک بن سفیان بن عوف بن ابى بکر کلابى و اصید بن سلمة بن قرط بن عبد هم همراهشان بودند. مسلمانان در منطقه زج، زجّ لاوه(2) با آنها برخوردند و به اسلام دعوتشان کردند ولى آنها نپذیرفتند. مسلمانان با آنها جنگیدند و آنها را فرار دادند. اصید به پدر خود سلمة بن قرط رسید و سلمه سوار بر اسبش و کنار آبگیر زج بود. اصید او را به اسلام دعوت
کرد و به او امان داد ولى او به اصید و دین او دشنام داد. اصید اسب او را پى کرد و چون اسب به زانو درآمد سلمه با نیزه خود میان آب پرید. اصید پدر خود را گرفت و کس دیگرى از مسلمانان آمد و او را کشت و پسرش او را نکشته است. این سریّه در ماه ربیع الاول سال نهم اتفاق افتاده است.
واقدى گوید: رشید ابو موهوب همچنین از قول جابر بن ابى سلمى و عنبسة بن ابى سلمى نقل مىکرد که آن دو مىگفتند: پیامبر (ص) نامهیى به حارثة بن عمرو بن قریط مرقوم فرمود و او و قبیلهاش را به اسلام دعوت کرد. آنها نامه پیامبر (ص) را گرفتند و در آب شستند و با پوستى که باقى مانده بود ته سطل خود را پینه زدند، و از دادن پاسخ خوددارى کردند.
ام حبیب دختر عامر بن خالد بن عمرو بن قریط که در مورد خانهاش با آنها مخاصمه داشت در این مورد شعرى سروده است:
اى پسر سعید هرگز مایه خنده و مسخره مباش،
و مواظب باش و با ریسمان محکمى خود را براى مقابله با ایشان قوى ساز،
اى پسر سعید این قوم گروهى هستند که،
از هنگام بر پا شدن دین با هر امیرى مخالفت کردهاند،
به طورى که اگر نامهیى از محمد (ص) هم براى آنها برسد،
آن را با آب چاه محو مىکنند و عصارهاش مىسازند.
گویند، چون با نامه رسول خدا چنین کردند پیامبر (ص) فرمود: ایشان را چه مىشود؟
مگر خداوند عقل آنها را زایل کرده است؟
ایشان مردمى فرومایه و شتاب زده و بىثبات بودند و کلام آنها هم هیچگاه مفهوم نبود.
نامه پیامبر (ص) را مردى از عرینه به نام عبد الله بن عوسجه در آغاز ربیع الاول سال نهم براى ایشان برده بود واقدى مىگوید: من برخى از افراد آن قبیله را دیدم که نمىتوانستند درست صحبت کنند.
1) قرطاء، نام شعبهیى از قبیله بنى بکر است (شرح على المواهب اللدنیه، ج 3، ص 57).
2) زجّ، جایى در ناحیه ضریه است (وفاء الوفا، ج 2، ص 317).