در این سال بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام با فاطمه ی زهراء علیهاالسلام ازدواج کرد.
در سال سوم هجری بود که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله با حفصه دختر عمر بن خطاب ازدواج کرد.
در همین سال بود که زینب دختر خزیمه با رسول خدا ازدواج کرد.
آیه ی تیمم در این سال نازل گردید.
در سال سوم از هجرت بود که ولادت امام حسین علیه السلام واقع شد.
جنگ غطفان (بفتح غین و سکون طاء) که نام موضعی است از نواحی نجد در سال سوم از هجرت واقع گردید.
غزوه ی بحران (بفتح باء و سکون حاء) که موضعی است از نواحی ربذه از وقایع سال سوم هجری بشمار میرود.
جریان جنگ احد:
احد (بضم همزه و حاء) نام کوهی است که تقریبا تا مدینه سه میل یعنی یک فرسخ فاصله دارد. جنگ احد در ماه شوال سنه ی سوم از هجرت واقع شد.
تعداد لشگر مشرکین قریش (3000) سوار و (2000) پیاده بود. تعداد (200) اسب و (3000) شتر در میان لشگر مشرکین بود. خالد بن ولید و عمرو بن عاص و زوجه اش ریطه با مشرکین بودند.
ابوسفیان، زنان را هم از مکه با لشگر آورد تا مصیبت کشتگان بدر را بیاد مشرکین آورند و بدینوسیله مشرکین را برای جنگ تحریص کنند.
ابوسفیان، زوجه ی خود هند را که مادر معاویه و دختر عتبه باشد با خود آورد تا همانطور که ابوسفیان مردها را بر علیه پیغمبر اسلام تحریک میکند هند هم زنان مشرکین را تحریک نماید.
همینکه مشرکین قریش متوجه احد شدند پیغمبر اسلام یاران خود را جمع کرد و فرمود: خدا مرا خبر داده که مشرکین قریش اجتماع کرده اند و قصد مدینه نموده اند.
پس از آنکه گفتگوهائی درباره ی چگونگی جنگ و خروج بطرف دشمن کردند پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله با هزار نفر مرد برای جنگ با مشرکین از مدینه خارج شد.
رسول خدا تیراندازان را که پنجاه نفر بودند بالای کوهی که پشت سر لشگر مسلمین بود جای داد، عبدالله بن جبیر (بضم جیم و فتح باء) را امیر آنان نمود و فرمود: شما پشتیبان ما باشید و از مکان خود جدا نشوید، حتی اگر دیدید که ما کشته میشویم بیاری ما نیائید و اگر دیدید که ما مشغول جمع کردن غنیمت شدیم با ما شرکت نکنید!.
پرچم دار مشرکین طلحة بن ابی طلحه بود که لقبش کبش الکتیبه و از قبیله ی بنی عبدالدار بود.
رسول خدا بیرق اسلام را بدست علی بن ابیطالب داد. طلحه بمیدان آمد و صدا زد: کیست که بمیدان بیاید؟ علی علیه السلام بمیدان آمد، طلحه گفت: تو کیستی؟ فرمود: من علی بن ابیطالبم، طلحه گفت: من میدانم که کسی غیر از تو جرئت میدان مرا ندارد. علی علیه السلام پس از رد کردن ضربت طلحه آنچنان ضربتی بپاهای طلحه زد که هر دو قطع شدند و طلحه نقش زمین شد، همینکه علی علیه السلام خواست سر او را جدا کند علی را بحق رحم قسم داد، بعضی گفته اند: عورت خود را کشف کرد، علی علیه السلام مراجعت کرد و طلحه بعد از آن ضربت لحظه ای بیش زنده نبود.
بنی عبدالدار بعد از طلحه یکی یکی علم مشرکین را گرفته بمیدان آمدند تا اینکه همه بشمشیر آتشبار علی علیه السلام کشته شدند.
در ارشاد مفید می نویسد: پرچمداران مشرکین نه نفر بودند و علی بن ابیطالب تا آخرین نفر آنانرا کشت آخر الامر غلامی از بنی عبدالدار که نامش صواب بود پرچم مشرکین را برداشت و علی او را به جزای خود رسانید.
مورخین نوشته اند که این غلام حبشی بود و بزرگی جثه ی او نظیر گنبدی بود. در آنموقعی که بجنگ آمده بود دهانش کف کرده بود و دیدگانش چون دو کاسه ی خون سرخ شده بودند، این غلام میگفت: بخدا قسم که من بجای آقایان خودم کسی را غیر از محمد صلی الله علیه و آله نخواهم کشت!.
مسلمین از این غلام ترسیدند و جرئت میدان او را نکردند، ولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام آنچنان ضربتی به آن غلام زد که قسمت بالای بدنش بیک طرف افتاد اما قسمت پائین ایستاده بود. مسلمانان از این منظره از روی تعجب می خندیدند.
این جوانمردی علی علیه السلام باعث شد که مسلمین با جرئت تمام بر مشرکین حمله کردند و آنانرا شکست دادند. هر یک از مشرکین بطرفی میگریخت، شتری که هبل را به پشت داشت بزمین افتاد(1) هبل سرنگون شد، مسلمین دست بغارت نهادند.
دختر عتبه که هند جگرخوار و مادر معاویه باشد در میان لشگر مشرکین بود، هر وقت که مردی از قریش میخواست بگریزد میل و سرمه دانی به او میداد و میگفت: تو زنی بیا این اسباب توالت زنانرا بگیر و دیگر ادعای مردی منمای!!.
چون تیراندازان مسلمین- که در شکاف کوه بودند- دیدند مسلمان دست بغارت زده اند آتش طمع آنان شعله ور شد لذا برای بدست آوردن غنیمت پست خود را خالی کردند، هر چند عبدالله بن جبیر که امیر ایشان بود ممانعت کرد اعتنائی نکردند و برای غارتگری متوجه دشمن شدند.
چون عبدالله بن جبیر با کمتر از ده نفر باقی ماندند خالد بن ولید با عکرمة بن ابوجهل و دویست نفر از مشرکین که در کمین بودند بر عبدالله و یارانش هجوم کردند، ایشانرا کشتند، مسلمین را تعقیب کردند، با شمشیر بجان ایشان افتادند پرچم مشرکین دوباره بلند شد، چون شکست خوردگان مشرکین پرچم خود را برپا دیدند بجانب آن برگشتند.
شیطان بصورت جعیل بن سراقه (بضم جیم و فتح عین) درآمد، ندا در داد: الا ان محمدا قد قتل یعنی آگاه باشید که محمد صلی الله علیه و آله کشته شد، مسلمین از شنیدن این ندا فراری شدند و رسول خدا را تنها نهادند.
پیغمبر اسلام متوجه مسلمین شد و فرمود: منم محمد، منم رسول خدا، کشته نشده ام، نمرده ام؟! ابوبکر و عمر در اثناء گریختن توجهی بآنحضرت کردند و گفتند: باز هم ما را ریشخند می کند!.
مشرکین اطراف پیغمبر را گرفتند، تصمیم گرفتند که آن حضرت را بهر نحوی که بشود شهید کنند، پیغمبرخدا سنگباران شد، بینی و دندانهای رباعی پائین آنحضرت شکسته شد، لب آن بزرگوار شکافته شد، ضربتی به پیشانی مبارکش زدند، خون در صفحه ی صورتش جاری گردید، در آن بینی که این همه
ضربت بوجود آنحضرت میزدند نفرین نمی کرد، بلکه میفرمود: بار خدایا قوم مرا بیامرز، زیرا ایشان نادانند!.
آنحضرت از کثرت این گونه ضربتها غش کرد، همینکه بهوش آمد و چشمان خود را باز کرد دید علی بن ابیطالب پهلوی آنحضرت است و از آن بزرگوار جدا نمی شود.
پیغمبر خدا فرمود: یا علی این مردم چکار کردند؟ گفت: همه عهدشکنی کردند و فراری شدند.
از مسلمین غیر از علی بن ابی طالب و ابود جانه (بضم دال) و سهل بن حنیف (بضم حاء و فتح نون) کسی با پیغمبر اسلام باقی نماند، ایشان بودند که مشرکین را از اطراف رسول خدا متفرق میکردند.
پیغمبر اسلام میفرمود: یا علی این افرادی را که بقصد من می آیند دفع کن، علی علیه السلام آنان را فراری میکرد، مشرکین از ناحیه ی دیگری بر پیغمبر خدا حمله میکردند و حضرت میفرمود: یا علی اینان را از من دور کن! علی علیه السلام حمله مینمود و کفار را پراکنده میکرد.
همینطور، از هر طرفی که مشرکین برسول عزیز اسلام هجوم میکردند حضرت علی چون باز شکاری آنان را متفرق می کرد. از این جهت که علی معروف شده به: کاشف الکربات عن وجه الرسول.
علی علیه السلام بقدری بر مشرکین حمله کرد که شمشیرش سه پاره شد، پاره های شمشیر خود را نزد پیغمبر آورد و گفت: یا رسول ا لله شمشیرم شکسته است، در این موقع بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله ذوالفقار را بعلی داد.
حضرت حمزه نیز در این جنگ بر مشرکین حمله میکرد و از کفار میکشت و بجای خود برمی گشت. هند جگرخوار با وحشی که غلام جبیر بن مطعم (بضم جیم و فتح باء و ضم میم) بود عهد کرد که اگر محمد یا علی با حمزه را بکشی آنقدر زر و زیور بتو میدهم که راضی شوی؟ وحشی گفت: من بر کشتن محمد و علی قادر نیستم.
وحشی در کمین حضرت حمزه نشست، در آن بینی که حمزه مشغول جنگ بود اسب آنحضرت بموضعی رسید که سیلاب زیر آنرا خالی کرده بود، اسب حمزه فرو رفت و آنحضرت بر زمین افتاد، در اینموقع بود که وحشی از فرصت استفاده کرد و نیزه ی خود را بجانب حمزه انداخت، آن نیزه به پهلوی حمزه اصابت کرد و از شانه اش خارج شد.
وحشی ببالین حمزه آمد و جگر گاه او را شکافته جگرش را برگرفته نزد هند جگرخوار که زوجه ی ابوسفیان باشد آورد، هند جگر حمزه را گرفت، همینکه قسمتی از آن جگر را به دهان نهاد که بخورد خدا آن جنگر را بقدری سفت و سخت کرد که هند ملعونه آن را نخورد و جگر آنحضرت جزء بدن کافر نشود، لذا جگر را از دهان خود خارج کرد، از این جهت بود که به هند جگرخوار مشهور شد. هند زر و زیوری که داشت به وحشی عطا کرد.
هند جگرخوار به قتلگاه حمزه آمد، گوشها و بعضی از اعضاء آنحضرت را برید تا با خود بمکه ببرد.
سایر زنان قریش از هند تبعیت کردند، بقتلگاه آمدند و سایر شهیدان اسلام را مثله کردند، یعنی بینی بریدند، شکم
دریدند، اعضاء بریده شده را بریسمان کشیدند و دست برنجن کردند.
حکیم سنائی چقدر خوب سروده؟!.
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او و زسه کس او به پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
او بناحق، حق داماد پیمبر بستاد
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد
لعن الله یزیداً و علی آل یزید
موقعی که وحشی ایمان آورد و توبه کرد پیغمبر اسلام به او فرمود: خود را پنهان کن که من تو را نبینم!.
از وحشی نقل کرده اند که گفت: من در حال جاهلیت بهترین مردم را که حمزه باشد کشتم و در حال مسلمانی بدترین مردم را که مسیلمه ی کذاب باشد بقتل رساندم.
وقتی مشرکین از کشتن پیغمبر اسلام مأیوس شدند و آتش جنگ خاموش شد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کیست که ما را از حال حمزه خبردار نماید؟.
حارث بن صمه (بکسر صاد و تشدید میم) گفت: من جای حمزه را میدانم. همینکه ببالین حمزه آمد و آنحضرت را به آن حال دید نخواست که آن خبر وحشت انگیز را برای رسول خدا آورده باشد.
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله شخصاً بجستجوی حمزه
شروع کرد، موقعی که حضرت حمزه را با آن وضع دید گریه کرد و فرمود: بخدا قسم هرگز در جائی نمانده بودم که بیشتر از اینجا مرا بخشم آورده باشد؟! اگر خدا مرا قوت دهد هفتاد نفر از قریش را در عوض حمزه مثله خواهم کرد و اعضای ایشانرا قطع مینمایم.
در این موقع بود که جبرئیل آیه ی (127) سوره ی نحل را برای رسول خدا آورد که اول آن این است:
و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به، الی آخره یعنی اگر میخواهید عقاب و قصاص کنید آنطور عقاب کنید که عقاب کرده شدید و چنانچه صبر کنید بهتر است برای صبرکنندگان.
پیغمبر اسلام فرمود: من صبر میکنم و انتقام نخواهم کشید. رسول خدا ردائی که از برد (بضم باء) یعنی بدوش خود داشت روی نعش حمزه انداخت، چون آن رداء بقامت حمزه رسا نبود لذا آنرا بر قسمت بالای بدن کشید و قسمت پائین بدن را با گیاه پوشانید.
رسول خدا فرمود اگر نه اینطور بود که زنان عبدالمطلب اندوهناک می شدند جنازه ی حمزه را همینطور میگذاشتم که درندگان صحرا و مرغان هوا گوشت او را بخورند تا در روز قیامت از شکم آنها محشور شود، زیرا هر چه مصیبت بزرگتر باشد ثوابش بیشتر خواهد بود.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد تا کشتگان را جمع کردند، رسول خدا برایشان نماز خواند و آنان را دفن کرد، هفتاد تکبیر بر جنازه ی حمزه فرمود.
دستور فرمود که جنازه ی حمزه را با خواهرزاده اش که عبدالله جحش (بتقدیم جیم مفتوحه و حاء ساکنه) بود در یک قبر نهادند. عبدالله پدر جابر را باعمرو بن جموح در یک قبر جای دادند. بهمین نحو هر شهیدی که با شهید دیگر الفت و قرابتی داشت دو تن و سه تن را در یک قبر می نهادند. آن افرادی را که بیشتر قرآن خوانده بودند به لحد نزدیکتر جای میدادند.
شهیدان احد را با همان لباسهای خون آلود بخاک می سپردند. ولی در حدیثی وارد شده که حضرت حمزه را کفن کردند، زیرا آنحضرت را برهنه کرده بودند.
قبر عبدالله و عمرو در محل عبور سیل بود، سیلابی آمد و قبر ایشان را برد، عبدالله را که پدر جابرانصاری باشد دیدند که دست بر زخم خود نهاده، همینکه دست او را از روی زخم برداشتند دیدند خون از جای زخم جاری شد، بناچار دست او را بجای خود نهادند.
جابرانصاری می گوید: جسد پدرم را بعد از (26 یا 46) سال در قبر طوری یافتم که تغییری نکرده بود، گوئی که در خواب بود، علف حرملی (یعنی اسپند) که بر روی ساق پاهایش ریخته بودند هنوز تازه بود.
مؤلف گوید: ما نظیر این موضوع را با خواست خدا در شرح حال حر شهید که یکی از شهیدان کربلا بشمار میرود خواهیم نگاشت.
مشرکین در این جنگ تعداد (70) نفر مرد که بشماره ی کشتگان بدر باشد از مسلمین کشتند، و تعداد (26) نفر هم از مشرکین کشته شدند، از جمله شهیدان مسلمین که در احد شهید
شدند افرادی هستند که نام آنان از این قرار است: 1- عبدالرحمان ابن جحش که برادرزن پیغمبر خدا باشد 2- مصعب (بضم میم) ابن عمیر 3- عمرو بن جموح 4- یمان پدر حذیفه 5- عبدالله ابن عمرو که پدر جابرانصاری باشد 6- عمرو بن ثابت 7- خارجة ابن زید 8- حنظلة بن ابوعامر که بغسیل الملائکه لقب یافت و بعد از این شرح حال او را خواهیم خواند 9- سعد بن ربیع، و….
1) هبل: بضم هاء و فتح باء مشدد نام بتی بوده- مؤلف.