در این ماه هشت نفر از مردم عرینه بحضور پیمبر (ص) آمدند، و اسلام آوردند، ولی هوای مدینه را خوش نداشتند، و در اثر ناسازگاری اوضاع طبیعی بیمار شدند،(2) پس بنزد پیمبر (ص) شدند، و گفتند: کار ما دامداری بوده، و ما بحکم شغل خود با اشتران و گوسپندان سرو کار داشتهایم، و هیچگاه اهل کشت و کار نبودهایم، و با زندگی زراعی آشنا نیستم، و از اینرو زیستن در مدینه
را خوش نداریم، پس اگر اجازت فرمائی بچراگاه اشتران منتقل شویم، پس پیمبر (ص) ضمن موافقت با تقاضای ایشان مقرر داشت تا چند شتر شیرده را در اختیار ایشان قرار دادند، و ایشان در منطقه حره توقف کردند، و در پرتو رعایت و عنایت رسول خدا (ص) سلامت خود را بازیافتند، ولی آن نابکاران بجای تشکر از مراحم پیمبر (ص) روی از اسلام برتافتند، و اشترانی را که از آنها تغذیه کرده بودند ربودند، و با خود بردند، و بطرف قبیله خود روان شدند، و چون «یسار» خادم پیمبر (ص) با عده قلیلی که همراه داشت بمنظور باز ستاندن اشتران با ایشان بمارزه پرداخت درگیر و دار مبارزه او را دستگیر کردند، و دست و پایش را بریدند، و چندان خار در زبان و چشمش نشاندند که زیر شکنجه جان داد، و آنگاه قطعات بدنش را در بیان افکندند و براه خود ادامه دادند، قضا را زنی از قبیله عمرو بن عوف که بر چهار پائی سوار بود، و از آنسو میگذشت پیکر پاک آن شهید را دید که در آن وضع رقت انگیز زیر درختی روی خاک افتاده است، از اینرو بسر منزل قوم خود بازگشت، و ایشان را از این ماجرا آگاه ساخت و مردان قبیله چون خبر این فاجعه را شنیدند، بمصرع یسار شتافتند. و بدن او را بقباء منتقل کردند.
سپس چون پیمبر (ص) از این رفتار سبعانه خبر یافت بیست سوار را تحت فرماندهی کرز بن جابر فهری مأمور تعقیب و دستگیری آن نابکاران ساخت، و آن سواران بجست جوی آن جنایتکاران روان شدند، و چون شب فرا رسید در سرزمین حره بیتوته کردند، و چون سپیده بدمید سرگردان ماندند که بکدام سو رهسپار شوند، و در این میان زنی برایشان بگذشت که کتف شتری را حمل میکرد، و چون در اینباره از او سؤال کردند، گفت: من از کنار جمعی می گذشتم که اشتری را نحر کرده بودند، و این، کتف همان شتر است که آنرا بمن دادند. سپس آن زن توقفگاه آن خائن را بر ایشان نشان داد، تا شتابان بدانسو روان شدند، و آن جنایتکاران را محاصره کردند، و به اسارت گرفتند، و دستهاشان را بستند و بطرف مدینه سوق دادند، و چون پیمبر (ص) در اینحال در محل غابه بسر میبرد اسیران را در آن محل بحضور آن سرور بردند، تا حکم خود را درباره ی
ایشان اعلام فرماید، و پیمبر (ص) از تحقیقی که از ایشان بعمل آورد، و اعترافی که از ایشان گرفت، فرمان داد تا آنان را بسزای عملشان رساندند، و پیکرهای پلیدشان را در سرزمین، «زغابه» بدار آویختند، تا برای دیگران مایه عبرتی باشد، و پس از آن کسی چنین گستاخی نکند، و زندگی کسی را ببازی نگیرد، و در این حال – چنانکه در طبقات محمد بن سعد آمده است – وحی نازل شد، و اعلام کرد که: «همانا که سزای کسانیکه با خدا و پیامبر او میجنگند، و در زمین فساد میکنند، اینست که کشته شوند، یا بدار آویخته گردند، یا دست ها و پاهاشان قطع شود».
1) یاقوت در معجم البلدان آورده است که عرینه نام موضعی در سرزمین فزاره در منطقه نجداست.
2) در سیره محمدرضا آمده است که ایشان بهنگام ورود بمدینه مریض بودهاند، و رنگ صورتشان زرد و شکمهاشان بزرگ شده بود، و بقول «مسترمویر» ایشان مبتلا به بیماری طحال بودهاند.