پیمبر (ص) در نخستین روز ورود بحدیبیه وقتی اعلام کرد که فکر جنگ با قریش از طریق پیشدستی بحمله را بکلی از نظر دور داشته، و خاطرنشان ساخت که برای مذاکره با ایشان آمادگی دارد، و از هر پیشنهاد مسالمتآمیزی که متضمن صله رحم و حفظ حرمت حرم، و جلوگیری از خون ریزی باشد استقبال میکند، روی هر کلمهای از این کلمات حساب کرده بود، و بر همین اساس در آن وقت که حدیبیه را پشت سر نهاده و بقصد ورود بحرم براه افتاده بود، برای احتراز از برخورد با نیروهای مشرکین که بر سر راه مسلمین موضع گرفته بودند، اصحاب را فرمود تا عقب نشینی کنند، و بحدیبیه بازگردند، و در آنجا فرود آیند، در صورتیکه اصحاب قبل از شنیدن آن سخنان، و دریافت آن فرمان چنین میپنداشتند که آن حضرت هرگاه با ممانعت و مقاومت قریش در برابر تحرک ایشان مواجه شود، بیدرنک متوسل بسلاح خواهد شد، ولی آن تصریح مهم پیمبر (ص) و دور ساختن مسلمین از حدود حرم، درگیر شدن جنگ میان او و قریش
را بصورت امری بعید الاحتمال درآورد، و فکر مسالمت و احتراز از جنگ و شدت علاقه بجلوگیری از خونریزی در حرم خدا همچنان بر ذهن و ضمیر او حاکم و نافذ بود، و از اینرو در موضع پیمبری که بعنوان رحمت برای جهان و جهانیان قدم بعرصه وجود نهاده از هر مناظره و مجادلهای که موجب تیرگی اوضاع شود، و خطر جنگ را نزدیک سازد اجتناب کرد، و اصحاب را نیز به اجتناب توصیه فرمود، و در سراسر مدتی که در حدیبیه محصور بود شعار اصلی و اساسیش در هر مذاکره و محاوره بصورت دعوت قوم و عشیرهای بمسالمت باقی ماند، و علیرغم اینکه آن قوم و عشیره هیچیک از وسائل تهییج و تهدید را در مورد او و اصحابش فرونگذاشتند، و دنیا را از لاف گزاف و رجزهای بی مغز و مایه پر کردند و همپیمانان خود را برای جنگ با او فرا خواندند، و بمنظور افروختن خشم و آزردن خاطر او دستههای سپاه سوار و پیاده را در برابر راو و یارانش بتحرک درآوردند، و بلکه در عرصه وقاحت و بیشرمی تا آنجا پیش تاختند که بقصد تحریک مسلمین و بجنگ کشیدن ایشان بر مقر پیمبر (ص) شبیخون زدند، و یکی از اصحاب را بزخم تیر از پای درآوردند، پیمبر (ص) چنین طوفان سهمگین از شرارت و رذالت را با صبر و بردباری مقابله کرد، و بمانند کوهی گران ثابت و استوار بماند، و نقشه جنگ طالبان را نقش بر آب ساخت.
ولی ناگهان و بطور غیرمنتظره حادثهای بر سطح حوادث بر آمد که تغییری اصولی در موضع مسلمین پدید آورد، و ایشان را از موضع صبر و مسالمت بموقف جنگ و مبارزت کشید، و این بهنگامی رخ داد که پیمبر (ص) قراری جدی و قاطع برای روبرو شدن مسلح با قریش و اقدام بجنگی سرنوشت ساز اتخاذ کرد: همان قرار مهمی که کبر و غرور را از دماغ قریش بیرون کرد، و عربده مستانه ماجراجویان مکه را فرونشاند، و ایشان را بر آن داشت تا با همان اصرار و شتاب که بطرف جنگ حرکت میکردند، از مسالمت و آشتی جستجو کنند!
این تحول ناگهانی در موضع قریش نتیجه همان قراری بود که پیمبر (ص) اتخاذ کرد، و بدنبال آن بهمگی یگانهای موجود در حدیبیه اعلان آماده باش داد، تا برای برخورد مسلح با مشرکین و حلمه بمکه مهیا گردند.
انتشار این خبر بیم و هراسی سخت در صفوف مشرکین برانگیخت، و سران قریش را بر آن داشت تا بوسیلهای برای دور ساختن شبح جنگ و ایجاد آشتی در میان دو گروه توسل جویند، و این همان چیزی بود که پیمبر (ص) در طول بیست روز صادقانه به آن دعوت میکرد، و قریش آنرا حمل بر ضعف و ترس میکردند، و از سر کبر و غرور مردود میساختند.
سبب پدید آمدن این تحول ناگهانی در موضع مسلین این بود که پیمبر (ص) ضمن کوششهای صلح جویانهاش، عثمان بن عفان را – چنانکه پیش از این یاد کردیم – بمکه فرستاد تا حقیقت نیت آشتیجویانه مسلمین را بسران قریش ابلاغ کند، و خاطر نشان سازد که جبهه اسلام و پیشوای آن هیچگونه تمالی بجنگ ندارند، و از قریش میخواهند تا از کبر و غرور باز آیند و لجاج و عناد را فرو گذارند، و از بروز جنگی ویرانگر اجتناب کنند، و مسلمین را بحال خود گذارند، تا بمناسک عمره قیام کنند، و قربانیهای خود را بگذارنند، و راه دیار خود را در پیش گیرند.
اتفاقا در همین موقع که عثمان در مکه به انجام مأموریت خود مشغول بود، به پیمبر (ص) خبر رسید که قریش بجای فهم و درک نیات آشتیجویانه، و پذیرفتن خواستههای قانونی و مشورع او، بعثمان و ده نفر از صحابه که با او بودهاند حمله ور شده، و همگی را کشتهاند.
پیمبر (ص) با شنیدن این خبر اصحاب را به آمادگی برای جنگ با کفار فرا خواند، و بنا بفرمان وحی ایشان را به بیعت تا پای مرگ دعوت کرد، و اصحاب که شماره ایشان بهزار و چهار صد نفر بالغ بود، این را بجان و دل اجابت کردند، و زیر درختی در سرزمین حدیبیه دست پیمبر (ص) را برسم بیعت فشردند، و خدا درباره ایشان گفت: «هر آینه به حقیقت، خدا از مؤمنین خشنود شده است، آنگاه که زیر آن درخت با تو بیعت میکردند، پس از نیت ایشان آگاه شد، و از اینرو آرامش و اطمینان خود را بر ایشان نازل کرد، و فتحی بزرگ را نصیب ایشان ساخت».(1)
و این همان بیعت است که در تاریخ اسلام بعنوان «بیعت رضوان» ثبت شده است.
طبری در تاریخ خود آورده است که پیمبر (ص) چون از کشته شدن عثمان خبر یافت، فرمود: ما از این سرزمین نخواهیم رفت تا با این قوم مبارزه کنیم و آنگاه مردم را به بیعت فراخواند، وبر اینگونه بیعت رضوان «تحت شجره» انجام گرفت.
پس از انجام بیعت حدیبیه – یا بیعت رضوان – جباران مکه دریافتند که این بیعت بمعنی آماده باش عمومی مسلمین، و تصمیم ایشان بجنگ بر ضد قریش است، و از اینرو بیم و هراس سرتاسر منطقه شرک را فرا گرفت، زیرا ایشان این حقیقت را بتجربه مکرر در صحنه بدر و احد و خندق دریافته بودند که اگر جنگ شعلهور گردد، بنفع ایشان نخواهد بود.
1) سوره فتح، آیه 18.