جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حادثه تأثرانگیز ابوجندل‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در این گیرودار که مسلمین با تأسف و اندوه به پیمبر (ص) مراجعه میکردند تا در موارد صلحی که آن را موجب جریحه‏دار شدن حیثیت خود می‏پنداشتند تجدید نظری بعمل آورد، و پیمبر (ص) حکیم حلیم میکوشید تا ایشان را آرام و راضی سازد، و برای ایشان توضیح دهد که این پیمان هیچگونه زیانی برای مسلمین

ندارد، ودر همان حال که بعضی از صحابه ابعاد آن اتفاقیه را درک میکردند، و بر منافع دراز مدت آن وقف میشدند، ناگهان حادثه تاثرانگیزی رخ میدهد که جو اجتماع مسلمین را دوباره ملتهب می‏سازد، و بر تأثر ایشان می‏افزاید، و نارضائی ایشان از مواد آن صلح را – که اساسا از آن راضی نبودند و اگر احترام شدیدشان نسبت به پیمبرشان نمیبود آنرا ابطال میکردند – می‏افزاید و شدت می‏بخشد. و شرح این حادثه چنان بود که وقتی پیمبر (ص) و سهیل مذاکرات خود درباره مواد صلح را بپایان بردند، و کار صلح بمرحله ثبت و امضاء رسیده بود، ناگهان جوانی از مسلمین مستضعف مکه که بزنجیر بسته بود و شمشیری در دست داشت، خود را بمقر مسلمین رساند، و تقاضای پناهندگی کرد تا خود را از سرزمین رنج‏فزای خفقان‏آور شرک برهاند، و بهمین منظور بحضور پیمبر (ص) که سرگرم مذاکره با هیات قرشی بود درآمد.

موضوعی که بر پیچیدگی کار افزود، و بیم آن میرفت که اتفاقیه صلح را برهم زند و اوضاع را آشفته‏تر از زمان قبل از مذاکره سازد، این بود که این جوان پناه‏خواه مسلمان، ابوجندل پسر سهیل بن عمرو رئیس هیأت اعزامی قریش بود که سهیل چون او را دید از شدت خشم برآشفت، و با عصبیتی جاهلی از جای برخاست، و پسرش را که از زندان مکه گریخته بود بضربت شدید سیلی بیازرد، و کشان کشان بطرف مکه روان ساخت، تا بزندانش بازگرداند! و در اینحال که سهیل بن عمر و مشرک پسر مسلمانش را بشدت می‏آزرد و بسوی زندان میبرد، ابوجندل فریاد استغاثه برآورد و گفت: ای گروه مسلمین آیا شما ایستاده‏اید و نظاره میکنید که مرا بسوی مشرکین باز برند، و از دین خود بگردانند؟!

در اینموقع مسلمین از مشاهده این صحنه تاثرانگیز و شنیدن آن سخنان دلخراش احساساتشان بر ضد اتفاقیه صلح بهیجان آمد، تا از هر سو بحرکت درآمدند و کوشیدند تا أبوجندل مسلمان را از دست پدر مشرکش رها سازند، و آن برادر دینی را پیوست خانواده اسلامی خود کنند، و مجموع این حوادث جو ملتهبی بوجود آورد، که نزدیک بود تا اتفاقیه صلح را بکلی بی‏اثر سازد.

ولی سهیل بن عمرو برای بیرون بردن پسرش از جمع مسلمین متوسل بزور نشد، بلکه برای حل این مشکل به پیمبر (ص) توسل جست، و از آن حضرت خواست تا بمقتضای ماده هشتم اتفاقیه پسر مسلمانش را به او بازگرداند.

در اینحال پیمبر (ص) در جواب احتجاج سهیل، و بمنظور ممانعت از تسلیم أبوجندل به این عذر متوسل شد که این پیمان هنوز نوشته نشده و به امضاء نرسیده است، ولی سهیل در تقاضای استراد پسرش پافشاری کرد، و گفت: این اتفاقیه در حکم پایان یافته است، و آنگاه قسم یاد کرد که تا پسرش را به او بازنگردانند در مراسم نوشتن پیمان صلح شرکت نخواهد کرد.