علیرغم اندیشیدن عمر و بعضی از همفکرانش بسر پیچی از مقررات صلح و اوامر پیمبر (ص) و جنگ با مشرکین، خدایتعالی ایشان را از اجراء این نیت سوء و اقدام خلاف بازداشت، ولی عمر کوششی را بمنظور قتل سهیل بن عمرو آغاز کرد، و برای اجراء این منظور خود را به أبوجندل رساند، و او را بقتل پدرش تشویق کرد، ولی ابوجندل گفت: من در موضع یکفرد مسلمان به التزامات پیمبر (ص) متلزم هستم و از اینرو کشتن سهیل را روا نمیدارم زیرا اینکار بمنزله خروج از اوامر پیمبر (ص) است و این چیزیست که ابوجندل به آن راغب نیست.
پس چون این خبر به پیمبر (ص) رسید عمر را احضار کرد، و فرمود: ای عمر امید چنانست که سهیل درآینده در جهت کسب خشنودی خدا موضعی
پسندیده و ستوده اتخاذ کند.
و این بیان اشاره بموضع سهیل پس از رحلت پیمبر (ص) و شورش عناصر مفسدهجوی مکه بود، که سهیل در آنوقت خطبهای ایراد کرد، و ایشان را بجای خود نشاند.