علت گرایش اکثر این مردم به اسلام در ظرف این دو سال فرصت مثبتی بود که مردم با استفاده از آن امکان یافتند تا با یکدیگر آمد و شد کنند، و هر دو
طرف شرک و توحید آزادانه با هم ببحث و گفتگو بنشینند، و بهمین جهت در مراحل بعد، این صلح را فتح عظیم نامیدند.
ابن اصحاق از «زهری» نقل کرده است که گفت: قبل از صلح حدیبیه فتحی عظیمتر از این فتح در اسلام دست نداده بود، و مردم فقط در صحنههای جنگ با هم برخورد داشتند، ولی زمانیکه «هدنه» یعنی ترک مخاصمه حدیبیه تحقق یافت و جنگ فرو نشست، و مردم از گزند یکدیگر ایمن شدند و با هم دیدار کردند و بگفتگو پیرامون مسائل جاری منطقه پرداختند، هیچ عاقلی درباره اسلام بحث و پژوهش نکرد مگر آنکه به این آئین داخل شد، و در ظرف این دو سال برابر با همگی آنان که مسلمان بودند یا بیشتر به آن آئین گرویدند.
و این بدان جهت بود که این اختلاط و ارتباط و آشنائی و شناسائی، بمشکرین امکان داد تا این نسل جدید – نسل اسلامی – را از روی تحقیق بنگرد، مشرکین با مشاهده تحول عجیب و سریعی که در کلیه شئون مسلمین پدید آمده بود بشدت تحت تأثیر قرار گرفتند، و متحیر و مدهوش شدند. زیرا این مسلمین اندکی پیش از این بمانند مردم مشرک در هرج و مرج و بی بندو باری میزیستند، و تمایلات مادی و هواهای نفسانی بر ایشان حکومت می کرد: ایشان اندکی پیش از تشرف به اسلام بتها را پرستش میکردند، و مرتکب زشتترین گناهان میشدند، ولی امروز در کلیه شئون و حیثیات زندگی بر مشرکین تفوق یافتهاند، و از هر جهت بصورت موجوداتی جدید درآمده و بزیور فضائل و محاسنی آراسته شدهاند که دنیای شرک از آن بیگانه است.
این تحول گسترده و انقلاب فراگیر، دهشت و حیرت مشرکمین را برانگیخت، و ایشان را بجستجو و تحقیق پیرامون علل آن واداشت.
این کدام نیرو است که این جماعت را بچنین مقام والائی از درجات انسانیت برآورده، و مورد اعظام و احترام همگان و حتی کسانیکه بوسیله شمشیر از دخول ایشان به حرم جلوگیری کردهاند – قرار داده است؟!
این سئوال مهمی بود که از زمان آزادی معاشرت با مسلمین در پرتو امنیت حاصل از صلح حدیبیه دائماً در خاطر خردمندان قریش جولان داشت.
پیش از این، توده قبائل قریش تحت تأثیر تبلیغات گمراه کننده سران و بزرگان خود اصحاب پیمبر (ص) را بصورت درندگان زیانآوری مینگریستند که هیچگونه حقی و صلاحیتی برای زیستن ندارند.
ولی اکنون نیروی حقیقت این صورت مقلوب را از صفحه ذهن و ضمیر ایشان میزداید، و صورت زیبای حقیقی و چهره تابناک واقعی مسلمین را بجای آن ترسیم میکند: صورت حقیقی و چهره واقعی مسلمانی را که بمجرد دوری گزیدن از بت پرستی و گرایش به اسلام همگی جوانب وجود و شخصیت او دگرگون میشود: اخلاقش، رفتارش، روحیهاش، ارزیابی زندگیش، جهانبینیاش همگی دگرگون میگردد، و این تحول کلی ناگهانی همان عاملی است که دهشت و حیرت و سئوال مشرکین را برمیانگیزاد، و سرانجام در پرتو بحث و بررسی آزاد، خردمندان منطقه جواب صحیح این سؤال خطیر را مییابند، و بتفسیری صحیح برای قیام آن اجتماع فاضل و متکامل نائل میشوند.
ایشان درک میکنند که تنها اسلام – و نه چیز دیگر – همان عاملیست که چنین اجتماع نمونه و بینظیر را بنیاد نهاده است، و مصدر استقامت و ضبط نفس و سمو اخلاق و نظم و اتحاد کلمه و سایر فضائلی که آن اجتماع را زیبائی و صفا بخشیده و عظمت و جلال افزوده عمل کردن بتعالیم و تعهد بتکالیف این آئین است.
تحت تأثیر همین تفسیر صحیح در همان حال که هنوز پیمبر (ص) راه حدیبیه بمدینه را میپیمود، فکر پیوستن به آن اجتماع و برخورداری از افتخار عضویت آن در ذهن و ضمیر صاحبنظران و خردمندان از بزرگان مکه رسوخ و نفوذ کرد، و چیزی نگذشت که همین اندیشه در سراسر منطقه گسترش یافت، و زمینه مساعدی را برای بسط و انتشار اسلام آماده ساخت، و این حقیقت را بثبوت رساند که صلح حدیبیه چنانکه در قرآن آمده برای اسلام فتحی مبین و برای مسلمین پیروزی و نصرتی بیسابقه و بینظیر بوده است.